فارسی

1
ببستی به چشم «سهارت»
2
بلاکچین در کلام نظامی!
3
در شست و شوی زبان از دست رفته
4
منابع سواد نوشتاری ما کیستند؟
5
کسره حق مسلم ماست
6
من و سعدیِ من

ببستی به چشم «سهارت»

این بیت را ببینید: «چشم سعدی به خواب بیند خواب، که ببستی به چشم سَهارت» تقریباً در همه نسخه‌های موجود این بیت با کلمه «سحار» ثبت شده که در لغت به معنی بسیار «سِحرکننده» و فریبنده است. در ظاهر هم درست میاید: اینکه با چشمان سحرآمیز و افسونگرت راه خواب را بر چشم سعدی بسته‌ای و دیگر چشم او خواب راحت را مگر به خواب ببیند. درست به نظر می‌رسه نه؟ ولی نه! ما که داتیسیم (!) در همسری و همجانی با سعدی می‌گوییم که در این خبطی آشکار است! به احتمال بسیار زیاد این سحار نیست و سهار بوده[…]

خواندن کل مطلب

بلاکچین در کلام نظامی!

ببینید چی پیدا کردم! به رغم همنشینی دائمی‌ام با سعدی، همیشه نظامی را معیار زبان فارسی دانسته‌ام. واژه‌پردازی‌ها و صحنه‌سازی‌های شاعرانه‌اش سخت خیال انگیز است و هفت پیکر، داستان بهرام گور را از میان همه آثارش بیشتر دوست دارم. وسط کار کردن هفت پیکر را از قفسه کشیدم بیرون برای سرحال آمدن با خواندن چند صفحه، و ناگهان توصیف بلاکچین را در یک بیت ساده او یافتم. می‌دانید که فناوری بلاکچین به این ترتیب است که مجموعه‌ای کد از یک دستورجلسه به دستورجلسه بعدی منتقل می‌شوند و هر رشته باید با رشته قبلی منطبق باشد. اگر حتی یک رشته در[…]

خواندن کل مطلب

در شست و شوی زبان از دست رفته

این متن بازنشر مطلبی از نیما جم است به این نشانی. ببر لطفاً این چیزِ گنده‌ای را که این بالا نوشته‌ام بخوانید. نمی‌توانید. چون در خطِ فارسی مصوتهای کوتاه را نمی‌نویسم. ب+ب+ر می‌تواند بَبْر باشد یا بِبَر یا بِبُر. در این مصرعِ مولوی «کز نیستان تا مرا ببریده‌اند» به ضرورتِ وزن بُبْر خوانده می‌شود. این ناخوانایی یکی از اساسی‌ترین اشکالاتی است که موافقانِ تغییرِ خط به خطِ کنونیِ فارسی می‌گیرند. منتها واقعیتِ ماجرا این است که کسی که خوب فارسی آموخته باشد وقتی به ببر در جمله بربخورد، احتمالاً زیاد سردرگم نخواهد شد چون به مناسبتِ بافتِ متن می‌تواند صورتِ[…]

خواندن کل مطلب

منابع سواد نوشتاری ما کیستند؟

مشکل این «ه» اضافه از کجا شروع شد؟ بیایید در وب یک جستجوی زمانی کنیم. مطلبی نمی‌یابیم در چهار پنج سال پیش که به جای کسره از ه استفاده کرده باشد. یعنی اصلاً هیچ کسی حتی افرادی که یک خط کتاب نمی‌خوانند هم چنین بلاهتی نمی کردند که به جای کسره ه بگذارند. شاید اولین بار در چند متن فیسبوکی و وایبری و یاهومسنجری برای بازنشر دیده شدند. ابتدا کسی اعتنایی نکرد ولی ناگهان مثل یک بهمن گسترش یافت و همه حتی بیسوادان تحصیلکرده دکترا و ارشددار را هم در بر گرفت. چه اتفاقی افتاد؟ چی شد یکهویی؟ مشکل از[…]

خواندن کل مطلب

کسره حق مسلم ماست

کسره حق مسلم ماست؛ آفتابه درخشان حقه مسلمه آن‌ها! برایم پیام فرستاد که «چه آفتابه درخشانی!» پرسیدم «مگه آفتابه گرفتید؟ از این آفتابه مسی‌های دکوری؟» جواب داد «خاک تو سره بی‌ذوقت کنن، آفتابه چیه!» برایش یک عدد زبانِ دراز با چشمک ‌فرستادم و نوشتم «مجید دلبندم، خودت به جای آفتاب درخشان نوشتی آفتابه درخشان. در ضمن سرِ من هم تهش ه نداره.» جواب داد «دسته بابات درد نکنه با این پسر بزرگ کردنش. اصلاً برو گم شو!» خیلی دوست داشتم همان لحظه بروم گم شوم، ولی طاقت نیاوردم و باز برایش نوشتم «مگر بابای من دسته دارد؟» و چند تا[…]

خواندن کل مطلب

من و سعدیِ من

یادم نمیاد یکبار هم روز پدر و مادر و برادر و معلم و پرستار و این چیزها را گرامی داشته باشم یا به کسی تبریک گفته باشم، چون برایم مصداق قدردانی زوری و از سر تکلیف است و چندش‌آور. ولی روز شاعران و فرهیختگان را حکایتی دگر است! بهانه‌ای است که ناخواسته پرتاب شوی در دریای عمیق زیبایی … و عاشق بشی بر آن گرامی. پس دیگر یکم اردیبهشت که شادمانی حلول ماه دوست‌داشتنی‌ام را با روز شاعر محبوبم سعدی درهم آمیخته، چه حکمی دارد برای من؟ برای من سعدی همدم لحظه‌های احساس است. دیرتر از بقیه کشفش کردم، فقط[…]

خواندن کل مطلب