منابع سواد نوشتاری ما کیستند؟

مشکل این «ه» اضافه از کجا شروع شد؟ بیایید در وب یک جستجوی زمانی کنیم. مطلبی نمی‌یابیم در چهار پنج سال پیش که به جای کسره از ه استفاده کرده باشد. یعنی اصلاً هیچ کسی حتی افرادی که یک خط کتاب نمی‌خوانند هم چنین بلاهتی نمی کردند که به جای کسره ه بگذارند. شاید اولین بار در چند متن فیسبوکی و وایبری و یاهومسنجری برای بازنشر دیده شدند. ابتدا کسی اعتنایی نکرد ولی ناگهان مثل یک بهمن گسترش یافت و همه حتی بیسوادان تحصیلکرده دکترا و ارشددار را هم در بر گرفت. چه اتفاقی افتاد؟ چی شد یکهویی؟

مشکل از اینجا پدید آمد که در شبکه اجتماعی کسی که زیاد می‌پراکنَد موثرتر است. انگاره «کم گوی و گزیده گوی چون دُر» منقرض شده است. اکنون باید چون طبل میان تهی فقط صدا بدهی. الگوریتم شبکه‌های اجتماعی براساس روآوری مطالب بر اساس نو بودن زمانی هستند. پس باید مرتب بنویسی و بازنشر کنی تا دیده شوی. باید هر روز در فیسبوک و اینستاگرام و تویتر و تلگرام مطلب بفرستی و این یعنی دوره سَروَری طبلهای میان تهی. مگر چقدر می‌شود مطلب داشت برای این همه نوشتن؟ نوشتن پرمغز بر تفکر مبتنی است و زمان می‌طلبد در حالیکه شبکه‌های اجتماعی دقیقاً بر شتاب مبتنی هستند. نوشتن شتابان و بازنشر مطالب «لایک خور». طبیعی است که محبوبهای شبکه های اجتماعی هم نه ادیبان و شاعران و نویسندگان برجسته، که معمولاً نوجوانان و جوانانی هستند که نبض خوانندگان عمدتاً پراکنده‌خوان و کوتاه‌پسند و به اصطلاح «نشخوار کُن» را در دست دارند. آنها هستند که با جوک، طنز و مطالبی که به سادگی بازنشر می‌شوند بازار را در دست گرفته‌اند.

تغییر الگوهای خواندن ما به شبکه های اجتماعی فقط تغییر از کاغذ به نمایشگر نیست، تغییر از نویسنده ادیب به عامه کم‌سواد است. پیشتر کتاب ویراستاری شده و بارها با وسواس‌ بازنگری شده را می‌خواندیم، اکنون متنی بی‌اعتبار از نظر نگارشی و ادبی ( و معمولاً بدون اطمینان از صحت). در واقع اکنون هر کس که در شبکه اجتماعی فعالیت می‌کند یک منشاء اثر است. در حقیقت و به تأکید اکنون اثرگذاری یک نوجوان که فقط در فیسبوک و تلگرام مطلب می‌نویسد و منتشر می‌کند بسیار بیشتر از یک نویسنده و ادیب است. ضریب اثرگذاری اصلاً قابل مقایسه نیست.

تماشای سریال و فیلم بسیار بر خواندن کتاب پیشی گرفته است و زیرنویس خوانی هم به تَبَع آن تبدیل به یکی از عناصر خواندن ما شده است. به قولی دوستی با تماشای یک فصل از یک سریال برابر با سیصد صفحه کتاب می‌خوانیم و این کتاب را که نوشته؟ زیرنویس سازانی که بسیاری از آنها به مقدمات ادبی هم آشنا نیستند و اصلاً نمی‌توانی بخوانی. من سریال Newsroom را یکبار با زیرنویس دیدم و به حدی تهوع آور بود کم‌سوادی نویسنده زیرنویس، به رغم ترجمه خوب، که نیمه کاره رهایش کردم. ولی اینها اکنون تأثیرگذاران و سازندگان خط و زبان ما هستند.

وقتی یک سریال یا فیلم را با زیرنویس می‌خوانیم، سوادمان را با نویسنده احتمالاً کم‌سواد زیرنویس تنظیم می‌کنیم. وقتی دوستانمان برایمان پیامی را با نگارش غلط می‌نویسند داریم در معرض آن اشتباه قرار می‌گیریم. وقتی مطلبی را در تلگرام می‌خوانیم و خوشمان می‌آید و برای دوستانمان ارسال می‌کنیم داریم سواد نوشتاری شخص دیگری را، که در بسیاری موارد اشتباه و پرغلط است، تایید می‌کنیم و می‌پراکنیم. بخش بزرگی از کوه بهمنی که امروز به کسره پریشی، «و» به جای «را» نوشتن و هزار ادا و اطوار دیگرِ امروز و آینده انجامیده از همین «در معرض قرار گرفتن» است و اینکه منابع سواد ما را دیگر نه متنهای ویراسته و پیراسته، بلکه تراوشهای لحظه‌ای و فی‌البداهه افرادی از کف جامعه تشکیل می‌دهند.

زبان و خط امری طبیعی و ارگانیک و درحال تحول است. همواره همین بوده. اصلاً جزم‌اندیش نیستم و بر تحول و حتی نیاز به اصلاح تاکید دارم. ولی خط و زبان استانداردهایی برای درک متقابل دارند. برای درک متقابل نیاز داریم که هر دو از یک نشانه یک برداشت مشابه داشته باشیم. فاجعه‌ای که کسره‌پریشی آن را نمایندگی می‌کند در هم ریختن استانداردهای درک متقابل بدون هیج جایگزینی است.

منابع سواد را بدانیم و اگر صلاحیت تأثیر بر سواد را می‌یابیم بر آن منابع سوار شویم.