تطابق شخصیت با شغل: یادی از فیلیپو اینزاگی

یک بحث جذاب فوتبالی داشتیم که در زندگی اجتماعی و کاری هم کاربرد دارد. البته عجیب نیست و همیشه فوتبال صحنه نمایش زندگی اجتماعی ماست و آموزاننده.

بعد از پنالتی دیروز مهدی طارمی که با چیپ زدن فرصت را از دست داد و شانس تیمش را بسیار کم کرد (بازی پرسپولیس و الریان قطر)، فوتبال نویس محبوب من سامان زمان زاده نگاه متفاوتی به ماجرا داشت. او نوشت:

از نظر من مشکل اصلی طارمی این است که به لحاظ شخصیتی مهاجم نوک نیست. سنتر فوروارد شخصیت خاصی دارد. ویژگی‌های منحصر به یک مهاجم هدف. چیزی که کم و بیش همه مهاجمان نوک تا حد خوبی دارند. تمرکز، مسئولیت پذیری، جدیت، توجه به جزییات و کمی خودخواهی. طارمی از لحاظ شخصیتی، خصوصا مسئولیت پذیری و تمرکز مشکل جدی دارد.
توانایی حرکت با به توپ، تکنیک، سرعت و البته شخصیت قید و بند گریزی که او را برای پست مهاجم سایه، ترکواتریستا، ۱۰ کاذب یا هرچه که نامش را بگذاریم، مناسب می‌سازد. طارمی قدرت این را دارد که به صورت تخریبی به دفاع حریف بزند یا به پشت دفاع فرار کند و در کنار مهاجم نوک قرار بگیرد یا عقب تر بیاید و به خط هافبک کمک کند. برای اینکه در این پست کامل شود، کمی باید روی دید عمیق و بازیسازی در طول زمین کار کند، و پاس های دقیق تری بفرستد که مطمئنم توانایی این کار را دارد.

این نظر سامان گفتگوهای فوتبالی را در پی داشت که دستاورد آن برجسته کردن یک شخصیت تقریباً از یاد رفته فوتبالی شد: فیلیپو اینزاگی گلزن باشگاه میلان و تیم ملی ایتالیا. سامان به شکل جذابی فیلیپو را در پاسخهای گوناگون به تصویر کشید (ویرایش و حذف بخشهای اضافی از من است):

نگاهى به مهاجم نوک هاى معروف و مطرح بندازى بیشترشون این خصوصیات رو دارند: جدى، منظم و مسئولیت پذیر. وقتى از اینزاگى خاطره تعریف میکنند، همه از نظم فوق العاده و ماشینیش حرف میزنند. اینه که بازیکنى با تکنیک کم، خشک و فیزیک نه چندان مناسب، از بهترین گلزنان اروپا میشه. خیلى بحث مهمیه این، که شخصیت بازیکن باید با پستش همخوانى داشته باشه.

براى همین نوشتم اگر من مربى بودم. من مربى باشم تو تیمم حتما یه مهاجم نوک یخ و خشک و تمام کننده میخوام.
نمیدونم گل دوم ایتالیا به چک تو جام ٢٠٠۶ یادته یا نه، اینزاگى میتونست پاس بده ولى دریبل زد پتر چک رو و گل زد. اگر بخوام خودخواهى اینزاگى در اون صحنه رو روایت کنم، اینطور میگم که با توجه به شناخت من ازش، اگر پاس میداد کمتر مطمئن بود تا کارى که کرد.
بذار اینطورى بگم که، اون شکل خودخواهى باعث میشه که بازیکن تلاش کنه تا همواره خودش در بهترین موقعیت براى تمام کردن قرار داشته باشه، در شرایط ۵٠/۵٠ همه قانع بشن که خودش براى گل اقدام کنه بهتره و با آمار و سابقه ثابت کنه این رو. در واقع این خودخواهى معطوف به نتیجه است نه آن خودخواهى که خودش رو بالاتر از و مرجح به تیم ببینه.

بعد از این گفتگوها کلی به اینزاگی فکر کردم. محبوب من نبوده و احتمالاً محبوب هیچ فوتبال دوست فانتزی‌بازی هم نبوده. از گلزنانی بود که به لقب لاشخور متصف بود و اینکه گلهای بادآورده می‌زند. گلهای خیلی ساده، معمولی و نچسب. تقریباً اغلب گلهایش هم مشابه هم هستند: با یک بغل پای ساده، ضربه به دروازه با دروازه‌بان تنها، گل در شلوغی جلوی دروازه، فرار از مدافعان با استارتهای انفجاری، و همه‌اش این نوع گلهای ساده. ولی واقعاٌ سامان درست می‌گه. این بشر خیلی مطمئن بود. بسیار متمرکز، دارای اعتماد به نفس بسیار و آماده برای استفاده از فرصت در هر لحظه. ماشین گلزنی تیمش بود و فقط کافی بود یک فرصت بهش برسه تا بوی گل بلند بشه. قاعدتاً ویژگیهای فیزیکی او شانسی برای موفقیت در فوتبال خشن و با فشردگی بالای ایتالیا نمی‌داد و احتمالاً مشاور مدرسه‌اش باید بهش درس خواندن و کارمند شدن را پیشنهاد می‌کرد، ولی شخصیت او کاملاً با نقشی که برعهده گرفته بود مطابقت داشت و در نتیجه در شغل خود یک فرد بسیار موفق شد.

مدتهاست که به این مسئله هماهنگی شخصیت با کار اهمیت زیادی می‌دهم. مدتها پیش بررسی کردم چه میزان از موفقیتهایم به دلیل تطابق کارم با شخصیتم بوده و چه میزان از ناکامی هایم به دلیل برعهده گرفتن وظایفی که شخصیتم با آنها هماهنگ نبوده. زمانی که شرکت موفقی را در کسب و کار تعویض خودروهای فرسوده داشتم، متوجه شدم به رغم موفقیتمان، آن کار کارِ من نیست و نمی‌توانم در برابر چالشها و تغییرات قوانین خوب واکنش نشان دهم. برعکس در کارهایی که کنترل کامل در دست من است مثل مدیریت یک پروژه با منابع مشخص، اداره یک کلاس، به سرانجام رساندن یک کار گروهی که اختیار تغییراتش را دارم خیلی خوب و موفقم. تصمیم سخت ولی درستی گرفتم و در وضعیت خوب سودآوری شرکت، سهامم را فروختم و وارد شغلهای آکادمیک شدم. هرگز بابت آن تصمیم متاسف نشدم. این تطابق شخصیت با کاری که برعهده می‌گیریم بسیار حیاتی است و یکی از عوامل اصلی موفقیت یا ناکامی است. اکنون در تصمیم‌گیریهای حتی جزئیم هم به این هماهنگی دقت می‌کنم. حتی در درسها هم، به ویژه در شناسایی فرصت که اساس کسب و کار است به بچه‌ها می‌گویم که بعد از شناسایی فرصت ببینید اصلاً این کار کارِ شما است یا خبر. چه بسیار کارهایی که فرصتهای واقعی کسب و کار و سودآوریند ولی برای شما ساخته نشده‌اند. به شما هم توصیه می‌کنم به تطابق شخصیت با نقش اهمیت زیادی دهید.

مجموعه‌ای از گلهای فیلیپو اینزاگی را می‌توانید اینجا ببینید. از شدت یکنواختی و سادگیشون احتمالاً نتوانید بیشتر از بیست تا گل را تماشا کنید. بدون هیچ جذابیتی گل می‌زد، ولی گل می‌زد و تیمش را قهرمان می‌کرد. چیزی شبیه تیم کیروش که می‌برد و فقط بردن برایش مهم است.

پانویس۱: یادم افتاده به کریستین ویری که در میان گلزنهای ایتالیایی محبوب من بود. او هم یک ماشین گلزنی بود با همین ویژگی‌ها، ولی بدن آماده‌تر و گلهای زیباتر. احتمالاً بعد از این نوشته بروم مجموعه‌ای از گلهایش را تماشا کنم و لذت ببرم.

پانویس ۲: نمی توانم ننویسم که چیپ زدن پنالتی از نظر من یک جرم نابخشودنی، یک نمود بارز از شخصیت مشکلدار و نشانه مسئولیت ناپذیری بازیکن در برابر تیم است. هرگز با چیپ‌زنها دلم صاف نشد، حتی توتی (پنالتی ایتالیا در برابر هلند، نیمه نهایی ۲۰۰۰ که گل کرد) و یحیی گل محمدی (پنالتی نیمه نهایی ۲۰۰۶ در برابر چین که تیم را از رسیدن به فینال باز داشت). از دست دادن پنالتی طبیعی است و برای هر کس پیش می‌آید، ولی چیپ زدن به سخره گرفتن تمام تلاشهای یک تیم برای ارضای عقده‌های شخصیتی بازیکن است. من از سختترین برخوردها در برابر بازیکنان چیپزن حمایت می‌کنم.

پانویس ۳: اصل نوشته سامان و گفتگوهای مربوطه در اینجا