سوپرلیگ اروپا

در سه روز گذشته زلزله‌ای در جهان فوتبال اتفاق افتاد و خبر خروج ۱۲ باشگاه بزرگ اروپایی از لیگ قهرمان اروپا و تاسیس سوپرلیگ اروپا به عنوان یک لیگ خصوصی خارج از نظارت یوفا سرخط تمام اخبار فوتبالی شد. بخش عمده طرفداران با نگرانی درباره این لیگ جدید نظر دادند و آن را مرگ فوتبال دانستند. ادبیات معروف «پولداران علیه فقرا» هم که تضمینی جواب می‌دهد و شعارهای فراوان فوتبال برای پولدارها فضای رسانه‌ای را تسخیر کرد و حتی بخش بزرگی از کاربرانی که چنین تلقی را هم نداشتند تحت تاثیر این موج رسانه‌ای نگرانی‌های زیادی را ابراز کردند. اطلاعات مربوط به این سوپرلیگ قطره‌چکانی ارائه می‌شد ولی واکنش‌ها بسیار سریع و سیل‌وار می‌رسید. مخالفها به وضوح خیلی بیشتر از موافقان بوده‌اند و تقریبا فضا را تسخیر کردند. من در همان اولین دقایق بعد از مطالعه اصول و بنیان‌های این ایده سوپرلیگ نظر مثبتم را درباره این لیگ توییت کردم و قول دادم دو روزه مطلب مفصلی بنویسم. این مطلب را پیرو همان وعده و برای ارائه یک نگاه برگرفته از مدیریت رسانه و دیدگاه اقتصاد آزاد می‌نویسم. سعی می‌کنم مختصر بنویسم و تا حد امکان ابعاد مختلف را بررسی کنم. بخشهایی از آن را در رسانه‌های اجتماعی فیسبوک و توییتر منتشر می‌کنم و در صورت لزوم همان جا هم درباره آنها بحث خواهم کرد.

دیدگاه  اقتصادی به سوپرلیگ اروپا: انحصار در برابر رقابت

یوفا به عنوان سازمان برگزارکننده یک رویداد انحصار فوتبال در اروپا را در دست گرفته است، همانطور که AFC انحصار فوتبال در آسیا را در دست دارد و کاستی‌های بسیاری را در فوتبال آسیا می‌بینیم که به دلیل بی‌کفایتی و انحصار کنفدراسیون فوتبال آسیا و نبودن انگیزه و محرکی برای بهبود مدتهاست که برقرار مانده است. این نهادهای قاره‌ای که در واقع همه بخشی از بدنه فیفا هستند یک انحصار دائمی دارند و رقیبی برای آنها نیست. اصل و اساس اقتصاد رقابتی بر وجود رقبا تاکید دارند. اقدام اخیر سوپرلیگ یک انحصارشکنی کامل و به باور من بسیار سازنده است و نمودی از ایجاد رقابت بین کنشگران بازار در برابر نهاد تنظیم‌گر بازار است. در ادبیات اقتصادی امری بسیار ستودنی است که تقریبا در هر صنعتی سبب شکوفایی شده است.

یوفا پول خوبی را از برگزاری رقابتهای باشکوه اروپایی کسب می‌کند که می‌گفتیم نوش جانش. برایمان این همه لذت فراهم می‌کند و سازماندهی به این خوبی پیاده می‌کند. ولی مشکل اینجاست که یوفا هم مثل خیلی سازمانهای دولتی ما از دوره میشل پلاتینی (که نفرین من بر او باد و از همون روز اعلام برنامه‌هایش برای ریاست فهمیدم که روزهای بد فوتبال در راهند) به صرافت کاهش نابرابری و حمایت از تیمها کوچک افتاد. پلاتینی تحت عنوان دموکراتیزه کردن فوتبال و تشویق تیمهای کوچک، رای کشورهای کوچک ولی پرتعداد را جذب کرد و نشست بر تخت و شروع کرد خسارت زدن به تیمهای بزرگی که جهانی شدن فوتبال مدیون آنهاست. در سطح ملی کاری کرد که تیمهای بزرگ ناگزیر شوند سالانه چندین بازی با تیمهای کوچک در سطح آندورا، لوگزامبورگ، جبل الطارق، جزایر فارو، لیختن اشتاین و بقیه برگزار کنند و ریسک مصدومیت بازیکنان و دلزدگی آنها را بپذیرند. در چارچوب باشگاهی هم مرتبا به سمت گسترده کردن برنامه بازی‌ها تحت عنوان «دادن فرصت به تیمهای کوچک برای بازی در برابر تیمهای بزرگ» حرکت کرد. نتیجه این شد که باشگاه‌های بزرگ مرتبا لطمه ببینند. هزینه‌های سنگین برای قراردادهای بازیکنان بپردازند ولی اجازه بهره‌وری حداکثری از دارایی و منابع خود را نیابند. وقتی باشگاهی چندین میلیون یورو صرف قرارداد با بازیکنان می‌کند، مثل هر بنگاه اقتصادی دیگر انتظار دارد بتواند بیشترین درآمد را از بازیکن کسب کند و این امر در چارچوب بازی‌های پرهیجان با تیم‌های بزرگ دیگر اتفاق می‌افتد. ولی یوفا آنها را مجبور می‌کند که بازیهای زیادی را با تیمهای کوچک و عادی برگزار کنند. مدتهاست که مرحله گروهی بازیهای جام قهرمانان اروپا از هیجان خالی شده و معمولا دو تیم صعودکننده اصلی از پیش مشخصند. در واقع هیجان این رقابتها از مرحله یک هشتم و حتی یک چهارم آغاز می‌شود که در مجموع رفت و برگشت هفت بازی برای باشگاههای بزرگ می‌شود در صورت راهیابی به فینال. پس از نظر منطق اقتصادی باشگاهها از تصمیمات یوفا ضربه خورده‌اند و نتوانسته‌اند از منابع خود در سطح بالاترین بهره‌وری استفاده کنند. ریسک آسیب‌دیدگی و محرومیت و فوتبال‌زدگی و افت و نزول به همان اندازه بازی‌های بزرگ سرجایش است، ولی درآمدهای بازی‌های بزرگ حاصل نمی‌شوند.

از طرف دیگر سازش یوفا با این تیمها (البته طبق خبرهای ناپایدار، فعلا برای باشگاههای انگلیسی) و افزایش درآمدهایی که دیروز اعلام شد نشان داد که یوفا از افزایش درآمد باشگاه‌های بزرگ دریغ می‌کرده و اکنون تحت فشار آن را پذیرفته است. چنین شورشی خیلی هم ناکام نبود و منابع مالی بیشتری را برای باشگاه‌ها فراهم کرده ولی سوپرلیگ کاملا برپایه بهره‌وری اقتصادی باشگاه‌های فوتبال تنظیم شد.

ایده آزموده یا نیازموده؟ الگوگیری لیگ برتر انگلیس

چرا منِ محافظه‌کار از این ایده نوآورانه حمایت می‌کنم؟ به عنوان فردی که خود را وابسته به جهان‌بینی محافظه‌کارانه می‌دانم و اساساً قضاوتهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی خود را طبق این دیدگاه اعمال می‌کنم، در ذهن دوستان این انتظار را ایجاد کرده بودم که با ایده سوپرلیگ به عنوان یک نوآوری ساختارشکن که آینده مشخصی ندارد مخالفت کنم. مگر نه اینکه من باورمند به سنتها و گذشته و «امر آزموده» هستم و مگر نه اینکه آینده این ایده مشخص نیست؟ پس چرا باید در همان ساعتهای اولیه نظر مثبت داشته باشم؟

در پاسخ به این امر لازم است با هم تجربه شکل‌گیری لیگ برتر کنونی انگلیس را بخوانیم. سردستی چند جمله را از مدخل لیگ برتر ویکی‌پدیا ترجمه می‌کنم، گرچه منابع خیلی بیشتری هم هست:

«رقابتهای لیگ برتر اگلیس در ۲۰ فوریه ۱۹۹۲ براساس تصمیم باشگاه‌های شرکت‌کننده در لیگ دسته اول فوتبال انگلیس برای جداشدن از لیگ فوتبال که در ۱۸۸۸ تاسیس شده بود صورت گرفت و از مزیت قرارداهای پخش تلویزیونی بهره برد. این قرارداد حدود یک میلیارد پوند در سال برای پخش داخلی توسط دو شبکه اسکای و گروه بی تی بسته شد. این لیگ در قالب یک شرکت (کورپوریشن) تاسیس شد که باشگاه‌های عضو به عنوان سهامدار آن بودند. این شرکت سالانه ۲٫۲ میلیارد پوند از حق پخش داخلی و بین‌المللی درآمد حاصل کرد. ….».

غافلگیر شدید؟ خیلی شبیه شورش جدید باشگاه‌ها و شکل‌گیری سوپرلیگ است؟ به نظر من شباهت‌های بالای این اقدام بسیار موفق در انگلیس که لذت یکی از هیجان‌انگیزترین رویداد ورزشی دنیا را به ما هدیه داد با پروژه سوپرلیگ غافلگیرکننده و در عین حال قانع کننده است. سی سال پیش باشگاه‌های عضو بر فدراسیون خود شوریدند و در قالب شرکت یک لیگ تاسیس کردند. الان هم بعد از سی سال همین اتفاق افتاده. سوپرلیگ در قالب یک شرکت که باشگاه‌های عضو سهامدار آن هستند و درآمدهای هنگفت آن به خود باشگاه‌ها می‌رسد بدون اینکه نیاز باشد به نهاد بالادستی برگزارکننده برای سهم بیشتر التماس کنند. چرا باید از امر تجربه شده موفق بترسیم؟ اتفاقا اینجاست که معلوم می‌شود چرا من محافظه‌کار و سنت‌گرا از این ایده حمایت می‌کنم. برخلاف نظر کسانی که این اقدام را یک بدعت نگران کننده می‌دانند، من این را کاملا اقدامی آزموده شده می‌دانم. شعار محافظه کاری «ترجیح امر آزموده بر نیازموده» است و اینکه هر نوآوری را باید اینقدر تحت فشار تجربه و آزمایش گذاشت تا خود را اثبات کند و سپس به کار گرفته شود. خب، سوپرلیگ تبعیت کاملی از الگوی نوآوری آزموده شده‌ای است که بهترین رقابت باشگاهی را به ما هدیه داده. چرا نباید از تکرار تجربه موفق توسط افراد کارآزموده استقبال کنیم؟

ساختار سوپرلیگ

به دلیل اطلاعات کمی که از سوپرلیگ ارائه شده (که این خود یک ضعف بسیار بزرگ است و در ادامه این متن از آن به عنوان عامل تعیین‌کننده در شکست این ایده نام خواهم برد)، چند مورد را که از صحبت‌های آقا پرز، سایت سوپرلیگ و اخبار رسانه‌های معتبر نقل شده به عنوان نکات ارزشمند بیان می‌کنم:

در حالی که قهرمان لیگ قهرمانان اروپا در حال حاضر حداکثر ۱۳۰ میلیون یورو درآمد حاصل می‌کند، صرف ورود و شرکت در سوپرلیگ چهارصد میلیون یورو درآمد برای باشگاه‌های شرکت‌کننده به همراه خواهد داشت. ۲۰ درصد درآمدهای سوپرلیگ هم براساس رتبه تیمها توزیع می‌شود که مشوق تیمها برای برتری‌جویی است. با این حال یک ایراد بزرگ دارد که البته به سادگی و با یک تغییر ساختار قابل رفع است: ۱۵ تیم (شامل این ۱۲ تیم و سه تیم بزرگ که در آینده می‌پیوندند) ثابت و ۵ تیم به صورت متغیر و طبق بهترین عملکرد در این لیگ شرکت خواهند داشت. ۱۵ تیم اصلی هرگز حذف نمی‌شوند و این امر می‌تواند بر هیجان فوتبال اثر منفی بیفکند.

طبق آنچه گفته شده از سال ۲۰۱۰ این ایده در حال دنبال شدن بوده. شرکت سوپرلیگ به عنوان یک باشگاه ثبت شده. قرارداد ۲۳ ساله با باشگاههای شرکت کننده بسته شده. اینها یعنی یک اقدام سفت و محکم که راهی برای برگشت باقی نمی‌گذارد. تیمهای شرکت کننده در سوپرلیگ درخواست خروج از سازمان لیگ باشگاههای اروپا را دادند و آنیلی هم از ریاست آن استعفا داد و آقای رومینیگه جایگزین او شد. همه اینها یعنی محکم‌کاریهایی که سوپرلیگ را تضمین می‌کند. اینکه چگونه ظرف دو روز این همه تدبیر و محکم‌کاری به این سرعت باشگاهها خارج شدند برای من بسیار عجیب است. احتمالات را در زیر می‌نویسم.

لرزه‌های فروپاشی

از دیروز خبر فروپاشی این ایده منتشر شد. اول شایعه و بعد خبرهای رسمی. اولین خبر خروج از تیم محبوب من چلسی به گوش رسید که طرفداران جلوی اتوبوس باشگاه را گرفتند و بازی هم با ربع ساعت تاخیر برگزار شد و بعد هم خبر از منچستر سیتی و یونایتد و بقیه رسید. حقیقتش اصلا اولش باور نکردم چون با محکم‌کاری‌های بالا که از طرف سایت و منابع خبری و آقای پرز گفته شده (همه نقل شده هستند و نمی‌توانم با اطمینان بهشون استناد کنم) خیلی بعید به نظر می‌رسد که باشگاهها به این سرعت از چنین پروژه بزرگی خارج شوند. برای اعتبار مدیریتی و تصمیم‌گیری آنها بسیار مخرب است و اگر حرف پرز مبنی بر تعهد ۲۳ ساله و تضمین مالی درست باشد از نظر مالی نیز بسیار زیان‌بار است.

به نظر می‌رسد عامل اصلی در لغو این برنامه بزرگ واکنش هواداران باشد. طرفداران چلسی بیشتر از همه به چشم آمدند و بعد هم طرفداران لیورپول با پارچه‌نوشته‌های «خدابیامرز ۱۸۹۲-۲۰۲۱» در رسانه‌ها به چشم آمدند. چرا باید طرفداران از چنین ایده خوبی که می‌تواند منافع زیادی برای باشگاهشان و بازی‌های جذابی برای خودشان همراه داشته باشد خشمگین شوند؟ به باور من بخش مهمی از این امر اطلاع‌رسانی اشتباه و قالب‌بندی نگران‌کننده این لیگ است که درباره آن در ادامه این مطلب صحبت می‌کنم. در بررسی نظرات طرفداران به دو عامل بسیار توجه شده: ۱) ترس از آینده فوتبال و اینکه فقط متعلق به پولدارها شود و یا اینکه فوتبال به چیزی شبیه لیگ بسکتبال آمریکا تبدیل شود، ۲) ترس از بی‌مزه شدن بازی‌های مکرر تیمهای بزرگ با هم و حذف عامل مهم جذابیت سقوط و صعود تیم‌ها و نیز از دست دادن فرصت بازی تیم‌های کوچک با تیمهای بزرگ و شگفتی‌آفرینی‌های فوتبال. ضمن اینکه اخبار نادرستی هم منتشر شد و خیلی از کاربران فکر می‌کردند که این باشگاه‌ها از لیگ داخلی خودشون هم بیرون آمده‌اند که این خیلی اشتباه بزرگی است. این باشگاه‌ها کماکان در لیگ داخلی بازی می‌کنند و به جای لیگ قهرمانان در سوپرلیگ هم به میدان می‌روند. گرچه موافقم که جایگاه تضمین شده در سوپرلیگ از انگیزه تیمها برای رقابت در لیگ داخلی می‌کاهد و حتما لازم است تغییراتی صورت بگیرد. با این حال خبرهای نادرست اثر خود را بر مخالفت هواداران گذاشت و مثلا در توییتر فارسی مکرر دیدم کسانی که نسبت به از بین رفتن لیگ برتر انگلیس به دلیل خروج این تیمها ابراز نگرانی می‌کردند که خب، ناشی از اطلاعات نادرست است.

البته در یک پرانتز بزرگ بگویم که من فکر می‌کنم ورود بوریس جانسون نخست وزیر انگلیس (و نیز مکرون رئیس جمهور فرانسه) نقش بسیار موثری در خروج تیم‌های انگلیسی داشته. تهدید مبنی بر اینکه به بازیکنان تیمهای سوپرلیگ اجازه کار در انگلستان اعطا نخواهد شد می‌تواند یک تهدید جدی تلقی شود و یا اخبار پنهان مبنی بر افشای تخلفات این تیمها که تا کنون بر آنها سرپوش گذاشته شده بود و به نوعی تیمهای انگلیسی را با تهدید جدی مواجه کرد. ولی سئوالهای من اینها هستند: ۱) مگر ورود سیاسیون در فوتبال توسط فیفا به شدت نهی نشده و حتی ایران به دلیل شائبه دخالت وزارت ورزش تهدید به محرومیت از جامهای معتبر نشد؟ چطور در سطحی چنین عالی یعنی نخست وزیر انگلیس چنین ورود و تهدیدی پذیرفته می‌شود؟ ۲) از نظر قانونی آیا می‌توان چنین کرد؟ اینکه باشگاهی در اتحادیه فوتبال رسمی کشور حضور دارد و در سطح اروپا به یک لیگ خصوصی پیوسته می‌تواند از نظر قانونی دستاویزی برای جلوگیری از حق باشگاه بر استخدام کارگر توسط دولت ایجاد کند؟ ۳) آیا باشگاه‌ها در محاسباتشان چنین چیزی را در نظر نگرفته بودند؟ ۴) اساساً دولت انگلیس چقدر مطالعه کرد و زمان گذاشت تا فایده و ضرر این اقدام را بررسی کند و چگونه از سودهای سرشار مالی شش باشگاه بزرگ که هم دولت انگلیس و هم جامعه از آن منتفع می‌شود چشمپوشی شد؟ این سئوالها در زمینه دخالت نخست وزیر انگلیس برای من هنوز بدون پاسخ مانده‌اند که فکر می‌کنم در روزهای آینده روشن خواهد شد.

مدیریت رسانه: عامل تعیین کننده

تصور اصلی من این است که بخش مهمی از شکست این اقدام بزرگ ناشی از عدم توجه به مدیریت رسانه‌ای این برنامه است. سایت این لیگ را ببینید، اولین نسخه سایت شخصی من در نوزده سال پیش، غنی‌تر از از محتوای این سایت در امروز است! این چه سایتیه برای اطلاع رسانی به انبوه طرفدارانی که هجوم می‌آورند برای کسب اطلاع از چنین اقدام بزرگی؟ محتوا و شرح برنامه و اقدامات سوپرلیگ در این سایت هم بسیار نازل است، در حدی که هیچ اطلاعات دقیقی از اینکه این سوپرلیگ قرار است چه باشد و چگونه بشود و قالب آن چیست و چه برنامه‌هایی دارد ارائه نشده است.

در رسانه‌های اجتماعی هواداران از اینکه قالب جدید فوتبال را خسته‌کننده کند و تبدیل به بازیهای دائمی تیمهای بزرگ شود ابراز نگرانی بسیار کردند. حق هم دارند. تصور اینکه سالی ۲۰ بار رویارویی تیمهای بزرگ با هم را ببینیم و دیگر برایمان هیجانی نداشته باشد یک نگرانی جدی است. ترس از اینکه قالب فوتبال مثل لیگ بسکتبال آمریکا شود هم همین تاثیر را داشته و اغلب افراد از اینکه فوتبال از روح و شکلی که می‌شناسیمش تهی شود هم یک دلواپسی عمومی را به همراه آورد. هیچ پاسخی به این نگرانی‌های آنها داده نشد و در واقع موافقان و مخالفان با بیم و امیدهایشان و نه اطلاع موثق به هم تاختند. عدم اطلاع رسانی مناسب برای طرفداران سبب شد که همه شوکه شوند و تحت جریان‌سازی رسانه‌ای مخالفان و نیز یوفا و فیفا قرار بگیرند. این عدم توجه به اطلاع‌رسانی و مدیریت رسانه‌ای پروژه برای من بسیار عجیب است. این تعجب وقتی بیشتر می‌شود که آنیلی (ریس باشگاه یوونتوس) که همدست پرز در این پروژه است به خوبی به این امر آگاه بوده و در یکی از اولین سخنانش در این رابطه گفت هواداران فوتبال «تیترها و خبرهای جدید» می‌خواهند و در واقع حتی در سطحی چنین عملیاتی هم به اهمیت رسانه‌ها در ارتباط فوتبال با هواداران اشاره کرد، ولی در اقناع عمومی این تیم اصلا خوب کار نکرد و اصلا می‌توان گفت رسانه را کاملا رها کرد.

اینجاست که جا دارد بگویم: آقای پرز، آقای آنیلی، این همه برنامه ریزی مالی کردید، ولی نکردید یک آگاه سازی عمومی انجام دهید. چهار تا نظرخواهی در میان هواداران انجام دهید و در واقع تصمیم را از زبان خود هواداران اجرایی کنید. والله جای این چهارصد میلیون یوروها چهار میلیون یورو ناقابل به من و دانشجویانم می‌دادید ظرف شش ماه چنان برایتان کمپین‌های «صدای هواداران» راه می‌انداختیم که این تصمیم به عنوان خواسته هواداران اجرایی می‌شد و با یک پشتوانه عظیم طرفداری برنامه‌تان را اجرایی می‌کردید. به جای این سایت داغون کم‌اطلاعات یک سایت برایتان راه می‌انداختیم که در آن کلی اطلاعات کامل و قشنگ مردمی گذاشته می‌شد با قابلیت انتشار در رسانه‌های اجتماعی.

من با درجه اطمینان خیلی بالا می‌گویم که اگر برنامه‌ریزان سوپرلیگ از نظر رسانه‌ای یک روایت مناسب برای اقناع عمومی می‌ساختند و یکسری فعالیت‌های رسانه‌های اجتماعی را به راه می‌انداختند اصلا این همه مخالفت ایجاد نمی‌شد و تازه قهرمانان فوتبال هم شناخته می‌شدند. وقتی فقط یک مصاحبه آقای پرز درصد تایید (درصد تایید با موافقت فرق داره) را بالای پنجاه درصد در همه کشورهای مهم بالا برد پس ببینید یکسری اقدامات رسانه‌ای که از پایین مطالبه‌گری را ایجاد کند و بعد روسای باشگاه‌ها را در نقش نماینده هواداران و اجرا کننده خواست آنها جلوه دهد چقدر می‌توانست بازی را عوض کند.

شاید تنها منبع و مرجعی که ابعاد قضیه را برایمان تا حدی بیان کرد مصاحبه آقای پرز رئیس باشگاه رئال مادرید و رئیس همین شرکت سوپرلیگ است. یعنی سخنگوی اصلی این جریان آقای پرز شد. او صحبتهای خوب و منطقی کرد و آرامش او در برابر واکنشهای بچه‌گانه شفرین رئیس یوفا که خیلی راحت گفت «منچستر تا قبل از فرگوسن اصلا معلوم نبود چه بوده» تاثیر قابل ملاحظه‌ای گذاشت و در کشورهای اصلی نرخ تایید بالای پنجاه درصد را به همراه داشت. با این حال صحبتهای پرز یک جمله غافلگیرکننده همراه داشت: «اگر لازم باشد طول زمان هر مسابقه فوتبال را کمتر می‌کنیم، چون مخاطب جوان حوصله ۹۰ دقیقه فوتبال دیدن را ندارد». جمله بسیار ناراحت‌کننده‌ای بود. دلواپسان سوپرلیگ این را شاهدی گرفتند بر اینکه بفرمایید. با این تغییرات ممکن است فردا فوتبال هم بشود چهار کوارتر و وسطش هم مثل بسکتبال آمریکایی تبلیغ و برنامه‌های میدانی اجرا می‌شود.

بله. به راستی هم نگران کننده است. ما فوتبال را همانطور که دهه‌ها بوده دوست داریم و خود من بزرگترین نگران از تغییر در قالب فوتبال هستم. با این حال من برای این نگرانی پاسخی دارم: مگر همین یوفا و فیفا کمر به تغییرات دائمی در فوتبال نبسته‌اند؟ مگر کولینگ برک (قطع بازی برای آب خوردن) را اخیرا وارد فوتبال نکرده‌اند؟ مگر بازبینی ویدئویی (وار) سبب نشده فوتبال مثل تنیس شود و بعد از گل به جای آن ترشح آدرنالین، چشمها به داورها و اتاق داوری نامرئی دوخته شود تا تصمیم بگیرد که باید شادی کنیم یا خیر؟ یوفا و فیفا در ایجاد تغییرات در فوتبال کارنامه درخشانتری از آقای پرز ندارند و اتفاقا وقتی تغییری می‌دهند برگرداندن آن بسیار دشوارتر است. من ترجیح می‌دهم تغییرات فوتبال در دست باشگاه‌هایی باشد که اینقدر در ارتباط مستقیم با طرفداران هستند و واکنش فوتبال دوستان بر تصمیماتشان اثر می‌گذارد (به نمونه تاثیر هواداران بر همین پروژه بزرگ) تا فیفا و یوفا که با فدراسیونهای کشورها و اسپانسرهای مالی و شرکتهای بزرگ بیشتر در ارتباطند تا عامه هواداران. اگر نگران فوتبالیم، اعمال فشار بر مدیران باشگاهها برای حفظ فوتبالی که دوست داریم خیلی راحت‌تر از فشار بر یوفا و فیفاست. در اقتصاد خواندیم و دیدیم که تاثیر نخریدن ما بر فروشنده خیلی سریع از تاثیر آن بر روی سیاستمداران یا دولتهاست.

یک نکته قابل اعتنای دیگر زمان علام این پروژه است. زمان اعلام این برنامه عجیب بود. در هفته‌های حساس و تقریبا آخر بازیهای لیگ‌های مختلف اروپایی، در آستانه نیمه نهایی لیگ قهرمانان و لیگ یوفا و در هنگامی که حداکثر هیجان معطوف به بازی‌ها است و امکان کنترل فضای عمومی نیست زمان عجیبی برای اعلام این برنامه، آن هم با این اطلاع‌رسانی ضعیف است. بهترین زمان اعلام این تصمیم خرداد بود و پایان لیگها. زمان‌بندی به نحوی بود که سرعت واکنشها بسیار زیاد شد و امکان کنترل جریان از دست رفت. واقعا کنجکاوم که منطق اعلام این زمان را بدانم.

خودمانی و در عالم طرفداری:

سخنی با آقای آبراهیوویچ: در نهایت به عنوان یک طرفدار قدیمی چلسی باید بگویم که به قول بچه‌ها آقا ابرام، برادر من، ما کلی روی تو حساب می‌کردیم. گفتیم مافیای روس هستی، صنعت گاز و نفت بزرگترین کشور را گذاشتی توی جیبت، سر رقیب را چنان زیر آب می‌کنی که نفهمه از کجا خورده، کلی تهمت و فحشت رو خوردیم که این تیم از پول فساد ارتزاق می‌کنه و کلی بدنامی کشیدیم، بعد الان چهار نفر آدم اومدند دویست متری استمفوردبریج تظاهرات کردند جا زدی؟ به همین سادگی؟ روز سعدی هم هست و باید بگویم که «عهد نابستن از آن بِه که ببندی و نپایی». یا پیمان نمی‌بستی یا حالا که وارد شدی مثل مرد می‌ایستادی سرش. نه اینکه هنوز دو روز نشده عهد شکستی و یارانت را تنها گذاشتی و برگشتی.

بابا ما هنوز طرفداریتم که چلسی نوین را ساختی ولی به خودت بیا مرد. اون از قرارداد نایکی بستنت که پیراهنهای زشت طراحی این شرکت را جای اون لباسهای زیبای آدیداس کردی تن این تیم (گرچه سالی ۴۰ میلیون پوند بیشتر سود داره). اون از معامله قرن که کپا را هشتاد میلیون دلار بی‌زبان انداختند بهت که آخرش به رایگان دم باشگاه گذاشتیمش و حتی نون خشکی هم نبردش، چون دید هزینه سیر کردن شکمش (حقوق ماهیانه‌اش) از فایده‌اش بیشتره؛ الان هم همینطوری نشسته روی سکوی تماشاگران و داره پول مفت می‌گیره. اون از اخراج کنته که یکی از بهترین قهرمانی‌ها را آورد، اون از اخراج لمپارد که چنان تیم جوانی ساخت که تا بیست سال دیگه تضمین هستی. چه می‌کنی برادر من؟ به خودت بیا.

سخنی هم با آقای فلورنتینو پرز داشته باشم: آقای پرز، از رهبری کردنت لذت بردم. مردانه جنگیدی و پنجه در پنجه بزرگترین نهاد قدرت جهانی انداختی (فکر کنم همه توافق داریم که فیفا از سازمان ملل هم قدرتمندتره، به طور قابل ملاحظه‌ای هم قدرتمنتره). فقط پاشنه آشیل و چشم اسفندیارت مدیریت رسانه بود. من از امروز طرفدارتم. البته طرفدار شخص خودت، نه تیمت (گرچه همیشه یک دوستی نانوشته‌ای بین طرفداران چلسی و رئال وجود دارد که حول ضدیت با بارسلونا شکل گرفته). هنوز هم معتقدم که «گر راه‌زن تو باشی، صد راه می‌توان زد» و می‌شه امیدوار بود که با مدیریت تو این پروژه در شکل دیگری زایش مجدد پیدا کنه یا اینکه حق فوتبال را از یوفا بگیری.

خلاصه:

ایراد ۱: این لیگ پولدارهاست در برابر فقرا. پاسخ: خیر، بلکه این رقابت است در برابر انحصار. در بدترین حالت می‌توان آن را نبرد باشگاه‌های پولدار علیه نهادهای پولدار دانست که تازه در اولی انحصار چندجانبه است و رقابت در عین رفاقت (اولیگوپولی) ولی دومی یک انحصار کامل است بدون هیچ رقیبی (مونوپولی).

ایراد ۲: قواعد فوتبال را به هم می‌زنند مثل کوتاه کردن زمان بازی. پاسخ: فیفا و یوفا هم به همان اندازه در قواعد فوتبال را به هم زدن دخیلند مثل کولینگ برک. ضمن اینکه باشگاهها به دلیل وابستگی به طرفداران خیلی راحت‌تر تحت تاثیر قرار می‌گیرند و اصلاحات انجام می‌دهند تا فیفا که وابسته اسپانسرها و سیاستمدران است.

ایراد ۳: سقوط نکردن تیمهای آخر جدول هیجان فوتبال را می‌کشد. پاسخ: کاملا موافقم و پیرو مورد قبلی معتقدم با فشار هواداران تغییراتی صورت می‌گیرد که آن هیجان ارزشمند برقرار بماند. ضمن اینکه منافع مالی هنگفتی که تیمها با عملکرد بد از دست می‌دهند می‌تواند یک انگیزه بسیار مهم برای نبرد تا آخرین بازی باشد.

ایراد ۴: تعداد زیاد بازیها آنها را کسل‌کننده می‌کند. پاسخ: تعداد زیاد بازیها با تیمهای سطح پایین هم سبب کسل کننده شدن بازیها شده و ریسکهای متعددی را برای باشگاه‌ها داشته. افزایش تیمهای لیگ قهرمانان به چهار تیم از کشورهای بزرگ هم همین نگرانی را همراه داشت و دیدیم چقدر هم خوب شد. ضمن اینکه تغییر قالب بازیها آنقدر دشوار نیست. اصلاح ساختار با نظر هواداران در این لیگ ساده‌تر از اصلاح تحت نظر یوفا است.

ایراد ۵: باشگاههای بزرگ از لیگهای داخلی خارج می‌شوند. پاسخ: برپایه اطلاعات نادرست است. هیچ جا و هرگز این تیمها نگفتند از رقابتهای داخلی حذف می‌شوند. برعکس رقابتهای داخلی آنها را تهدید به اخراج کردند.

ایراد ۶: فوتبال می‌شود چیزی مانند لیگ بسکتبال و روح فوتبال کشته می‌شود. پاسخ: تجربه قبلی لیگ برتر هم نشان داده که چقدر لیگ خصوصی با تنظیم‌گری خود اعضا می‌تواند موفق باشد و درجه جذابتری از فوتبال را به ما هدیه کند. باشگاه‌ها به عنوان صاحبان فوتبال قابل اعتمادتر از پلاتینی و چفرین و اینفانتینو هستند.

 

خب دیگه کافیه. همین چند پاراگراف ۷ صفحه ورد شد. زیاد گفتم گرچه هنوز کلی مطلب در این باره مانده که احتمالا در شبکه‌های اجتماعی مخصوصا فیسبوک و توییتر درباره‌شون خواهم گفت. در صورت وقوع اخبار جدید درباره سوپرلیگ، این نوشته را با قید پانویس و تاریخ به روز می‌کنم. اگر اتفاقات به حدی باشند که پست جدید لازم داشته باشد زیر همین پست لینک نوشته جدید را اضافه می‌کنم.

به امید اینکه فوتبال باز هم برایمان لذت و هیجان به همراه بیاورد.

 

به روزرسانی ۳ اردیبهشت ۱۴۰۰: با تشکر از آقای عرفان مرادی برای معرفی این کلیپ خیلی خوب و مرتبط، دعوت می کنم به رویدادهای سال ۹۲ و شکل‌گیری لیگ برتر توجه کنید. جالبه که ایده اصلی از NFL گرفته شده که می‌تواند پاسخی باشد برای ترس از اینکه مبادا فوتبال NBA شود. اصل کلیپ از سایت ورزش ۳ گرفته شده. چون قابلیت تعبیه را نگذاشته‌اند ناگزیر به دانلود و آپلود شدم. حق معنوی متعلق به این سایت است. اصل لینک اینجاست.

 

 

به روزسانی ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۰: مناظره من و سامان زمان زاده در باشگاه دانشجویان فوتبال در قالب پارکست را می‌توانید از اینجا بشنوید:

و یا ویدئوی آن را اینجا ببینید: