ذهن برنده
کمتر فوتبالدوستی است که از وضع خراب ده سال گذشته آ ث میلان آگاه نباشد. غول فوتبال اروپا ده سال گذشته را در قامت یک تیم فوتبال بسیار معمولی سپری کرده، بدون هیچ افتخاری. برای نسل من آث میلان نماد شکوهی است که شاید برای نسل جدید بارسلونا شکلی از آن باشد. برای بازگشت به دوران شکوه این غول خفته ترکیبی لازم است شامل وضعیت مالی مناسب، بازیکنهای سطح بالا و مربی برجسته در کنار چند سال زمان برای بازیابی. چنین تیمهایی بازیکنهای برجسته میخواهند تا برخیزند و وقتی وضع خوب نیست، بازیکنهای بزرگ هم انتخاب دیگری میکنند.
در چنین وضعیتی، وقتی اولین زمزمههای بازگشت زلاتان ابراهیموویچ به میلان مطرح شد من به شدت استقبال کردم. سامان زمان زاده برخلاف من معتقد بود که سن شوخی نیست و ۳۷ سال سنی نیست که بشود ازش چشمپوشی کرد. از من اصرار که شیر شیر است اگرچه پیر بُود و از او انکار که پیر پیر است اگرچه شیر بُود.
دیشب و بعد از پیروزی میلان بر تورینو یک گپ دیگر زدیم. از زمان آمدن زلاتان، آث میلان شش بازی کرده که نتایجش پنج پیروزی و یک مساوی بوده. رکوردی خیره کننده برای تیمی که در این سالها هر سه چهار بازی یکی دو تا باخت را تجربه میکرد. دلیل این تاثیرگذاری شگفت زلاتان بر نتایج تیم چیه؟ پاسخ یک کلمه است: ذهن برنده! چیزی که من به شدت بهش باور دارم. زلاتان ذهن برنده دارد و این نه به معنای ذهنیت یک نفر برای خود است، بلکه از آن مهمتر، تزریق برنده بودن به کل تیم است.
زلاتان در میان بازیکنان شخصیتی مثل مورینیو در میان مربیان دارد. متهم به خودشیفتگی و خاص بودن. بسیار به خود مینازد. گاهی این به خود نازیدن شکل زشتی هم میگیرد. مثلا وقتی ازش پرسیدند برای تولد همسرش چه هدیهای میخرد گفت هدیه؟ او زلاتان را دارد. چه هدیهای از این بزرگتر بهش بدهم؟ و نمونههای دیگری از خودپسندیهای او که معمولا برای مردم دلزننده است. با این حال، سمت مثبت این حالت را هم ببینم: کار جدی بر روی خود. وقت گذاشتن بر بهبود و اعتلای شخصی. او برای اینکه بازیکن بهتری شود رزمی کار کرده تا بتواند با استفاده از تکنیک ضربه پا، شوتهای پیچیده تری بزند، که نمونهای از آن را در گل معروفش در لوس آنجلس گالاکسی در لیگ آمریکا دیدیم. نمونه دیگری از این افراد کریستین رونالدو است که به شدت روی خودش کار میکند و با تلاش و پشتکار (شاید برخلاف مسی که استعداد خصیصه بارز اوست، در رونالدو پشتکار و تلاش ویژگی اصلی باشد) از خودش چنین بازیکنی تراشیده است. زلاتان هم روی خودش کار کرده و علاوه بر این چنان سطحی از اعتماد به نفس را به همراه دارد که به رغم اینکه جام بزرگی نبرده و از نظر دستاورد اصلی بازیکن بزرگی محسوب نمیشود، ولی به هر تیمی که میرود با خود خواست برنده بودن را وارد میکند. حالا در میلان هم چنین شده. مجموعهای که به باختن عادت کرده بود، حالا تبدیل شده به تیمی که برای بردن بازی میکند. جالب اینجاست که زلاتان خیلی هم خوب بازی نمیکند و چندین فرصت خوب را هم خراب کرد، ولی چنان تاثیرش در تیم بالاست که سایر بازیکنان بازی بسیار بهتری را از خود نشان میدهند. شما انته ریبیچ را ببینید که از زمان آمدن زلاتان چه گلزنی شده و چه بازیهایی میکند. مقایسه کنید با قبل از آمدن زلاتان. همینطور سایر بازیکنان تیم، همینطور استفانو پیولی، مربی تیم که مربی بزرگی نبوده، ولی با داشتن بازیکنی مثل زلاتان او هم اعتماد به نفس گرفته و باورش شده که روی نیمکت تیم بزرگی نشسته. همه تیم بزرگ شدهاند و این نتیجه وارد شدن فردی با ذهن برنده است. من کماکان بر افراد و اشخاص تاکید دارم، حتی بیشتر از سیستمها. در فوتبال هم مثل سازمانهای واقعی که با مدیران مناسب اوج میگیرند، بازیکنان بزرگ تیمها را بلند میکنند. افراد مهمند، تا میتوانید در تیمتان افراد درست و حسابی با ذهن برنده داشته باشید. کسانی که با آمدنشان حتی نقصانهای سیستمی را هم جبران میکنند. کسانی که تیم را به حرکت میآورند و حداکثر پتانسیل سایرین را بالفعل میکنند.
من خوش شانس هستم که اکنون در یک تیم با ذهنیت برنده کار میکنم. همکارانی دارم جاه طلب و همراه. با هم کارهای بزرگی کردیم و حس اینکه با هم میتوانیم، سبب شده بسیاری از کارها را با قوت پیش ببرم. خیلی از اقداماتی که تا کنون کردهام، بدون حضور چنین افرادی در کنارم ممکن نمیشد. در خیلی از اقدامات آنها هیچ کاری نکردند، بجز اینکه بودند. همین بودنشان اعتماد به نفس میداد که این کار را انجام میدهیم. و واقعا هم با حضور آنها حداکثر پتانسیل خودم و همراهان تیم به کار گرفته شد و دستاوردهای بزرگ به دست آوردیم. افراد بزرگ، با ذهن برنده …
آیا تاثیر زلاتان بر تیم همیشگی است؟ احتمالا خیر. آیا رکورد موفقیتهای خود زلاتان مستمر میماند؟ احتمالا خیر. آیا تیم میلان افتاده روی دور پیروزی؟ احتمالا خیر. این را بابت این مینویسم که احتمالا یک تا دو ماه بعد از نوشتن این متن هر کسی بخواندش مقایسه میکند با نوسانهای احتمالی زلاتان و آث میلان در زمان خواندن این متن و می گوید این نوشته هم قابل اعتبار نبوده. پاسخ من این است که آنچه من به آن اشاره دارم نه تضمین موفقیت، بلکه یک نیروی تاثیرگذار قابل اعتنا است که یک تیم و افرادش را در مسیر صحیح و برد قرار میدهد. اگر مدیران از این انرژی به خوبی استفاده کنند تیم وارد یک مرحله بالاتر میشود ولی اگر قدرش را ندانند این هم فرو میپژمرد. زلاتان با خودش یک ذهن برنده آورده، همه اعضای تیم هم دارند مثل یک تیم برنده بازی میکنند، و واقعا میبرند. ولی اینکه چطور این نیروی موقت و انرژی غیرپایدار تبدیل به فرصتی برای ایجاد یک ساختار پایدار میشود را باید دید. به تیم مدیریتی فعلی میلان خوشبین نیستم و بعید میدانم که بتوانند این فرصت را برای موفقیتهای بلندمدت به کار ببرند، ولی در هر حال تجربه آغازین آث میلان با زلاتان نشان داد که یک بازیکن بزرگ چطور میتواند یک تیم درهم ریخته را ساماندهی کند. بقیه آن به عهده مدیران است و نه بازیکنان.
——–
پانوشت ۱: در ۱۲ فروردین ۱۳۹۴ در این نوشتهام میتوانید متن جالبی درباره وضع واژه جدید زلاتانیدن در زبان سوئدی بخوانید.
پانوشت ۲ : امشب، ۱۴ اسفند وبسایت طرفداری یک گزارش درباره یکی از محبوبترین مربیهای فوتبال من، سون گوران اریکسون سوئدی منتشر کرد که به طرز جالبی با این مطلب همپوشانی دارد. سیاست اریکسون در بیرون کردن بازیکنان بسیار عالی ولی بدون ذهن برنده از تیم نتایج درخشانی به همراه داشت. مطلب را با ارجاع اضافه میکنم:
از سال ۱۹۹۷ که به لاتزیو پیوستم، سه و نیم فصل فوقالعاده را در آنجا سپری کردم. […] تعدادی بازیکن در لاتزیو وجود داشتند که سال های زیادی را در این تیم سپری کرده بودند اما از ذهنیت قدرتمند و درستی برخوردار نبودند و تصمیم گرفتم که آنها در اسرع وقت از تیم جدا شوند.
جوزپه سینیوری یکی از آن بازیکنان بود. او یک بازیکن خارقالعاده و باکیفیت بود همچنین کاپیتان و بهترین گلزن لاتزیو نیز بود و برای تیم ملی ایتالیا نیز به میدان رفته بود اما او طی سال های فراوانی که برای لاتزیو به میدان رفته بود موفق به کسب قهرمانی نشده بود و این در ذهنیت او تأثیر منفی گذاشته بود و ذهنیت پیروزی را از او گرفته بود. این ذهنیت که ما باید پیروز شویم یا همیشه میتوانیم پیروز شویم کاملاً در او از بین رفته بود. پیش مدیر رفتم و گفتم: ما باید سینیوری را بفروشیم. عکسالعمل او به نحوی بود که فکر کردم او دچار سکته قلبی شده است. سپس گفت: نه، شوخی میکنی اسون. این غیرممکن است او کاپیتان و بهترین بازیکن ماست. او پادشاه این شهر است.
من گفتم اگر ما میخواهیم عناوین قهرمانی را بالای سر ببریم او برای تیم ما مناسب نیست. برای چند هفته هر روز پیش مدیر باشگاه میرفتم و به او میگفتم: “او را بفروش، او را بفروش.” ناگهان او این کار را انجام داد و هواداران واقعاً از این اتفاق خشمگین شدند. آنها از من متنفر شده بودند. فکر میکنم واقعاً میخواستند من را بکشند. ما او را فروختیم و پس از آن در خانه از اودینزه شکست خوردیم، جلسه تمرینی بعدی نمیتوانستم وارد زمین تمرین شوم زیرا هواداران باشگاه آنجا تجمع کرده بودند و با اینکه پلیس به آنجا آمده بود اما آنها نیز نمیتوانستند شرایط را کنترل کنند. سپس هواداران از دیوار بالا رفتند و به سمت زمین تمرین هجوم بردند پس طبق انتظار آن جلسه تمرینی ما لغو شد.
آن روزها ما دوران سختی را پشت سر میگذاشتیم، اما چند ماه بعد ما قهرمان جام حذفی ایتالیا شدیم و هواداران لاتزیو پس از سالیان متمادی طعم شیرین قهرمانی را چشیدند و سپس ۶ جام دیگر را نیز برای آنها به ارمغان آوردیم و پس از آن دیگر هواداران از خروج سینیوری گلایه نکردند. پس از آن ما با تعدادی بازیکن معرکه از جمله روبرتو مانچینی، خوان سباستین ورون و سینیشا میهایلوویچ قرارداد امضا کردیم و این لاتزیو همانگونه که انتظار داشتم تبدیل به یک تیم برنده شد.
ارجاع: وب سایت طرفداری: https://www.tarafdari.com/node/1555780