دومین سال دفاع از دکترا: راهِ رفته، چالشها و راه پیش‌رو

امروز دو سال از دفاع دکترایم گذشت. شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت ۱۵:۳۰ از پایان نامه دکترای خودم دفاع کردم و رسمأ آخرین دوره تحصیلات متعارفم را به پایان رساندم. در دومین سالگرد آن، مثل هر سالگرد تولد و هر نوروز، به خودم حق می‌دهم نگاهی به عقب داشته باشم و بر آنچه کردم، آنچه شد و آنچه باید می‌شد.
مسیر طبیعی دانشجویان فارغ التحصیل دکترا، به ویژه اگر ممتازترین آنها هم باشند، عضویت در هیئت علمی دانشکده مربوطه است. طبیعتأ در دوره خودم یکی از بهترین‌ها بودم و در سابقه پژوهش، تدریس، کارآمدی و …. هر نوع فاکتور دیگری از ممتازترین‌ها. با این حال همه می‌دانیم و خبر داریم از پیچیدگی‌های جذب و گزینش و … در کشور. علیرغم ادامه تدریسم در هر دو دانشکده مدیریت و کارآفرینی، با بهانه‌های مختلفی سر راه من سد گذاشته شد و موانعی -هر چند موقت و با دلایلی که مرتب به گوشم می‌رسید- ایجاد شد تا پرونده من جلو نرود. با این حال خوشحالم که هیچکدام از این موانع باعث نشد من تغییر کنم. راه خودم را رفتم و سبک زندگی خودم را آشکارا حفظ کردم. علیرغم نامرادیهایی هم که در حقم به عمل آمد (ساده ترینش اینه که بعد از چهار ترم هنوز حق التدریسم را هم نگرفته‌ام!!!!! ) هیچوقت ذلیل افراد نشدم. هیچوقت قبل از جلسه جذب دست به دامن کسی نشدم و کسی را هم واسطه نکردم. حتی هیچکدام از تغییرات ظاهری را هم به عمل نیاوردم! به همین سادگی.
و اکنون خوشحالم….. بعد از گذشت دو سال، در مقایسه با بقیه کسانی که راهشان هموار گردید، بسیار جلوترم. در دانش، در توانایی، در وجهه بین‌المللی و تقریبأ در هر چیز دیگری که با هم مقایسه شویم. شاید تنها تفاوتمون در تقریبأ ماهی دو میلیون تومنی بود که مستقیمأ به حساب آنها ریخته می‌شد و من از جای دیگری تأمین می‌کردم درآمدم را. با سختی بیشتر، ولی با کار خودم. و نیز تفاوت در این بود که برخی از آنها نیازی به رسیدگی به دانشجوها نداشتند، ولی من از هیچ دریغ نکردم در انجام وظایفم. درس کمتری می‌گرفتم، ولی کارم را با حداکثر توانم انجام می‌دادم.
حالا با گذشت دو سال در اروپا هستم. دارم تجربه تدریس اروپایی را کسب می‌کنم. دارم در یک دانشگاه مطرح اروپایی کار می‌کنم، دارم در مسیری پیش می‌روم که به طور طبیعی مسیر شغلی موفق و استاندارد زندگی جهانی را بهم می‌دهد. همه اینها را هم با تلاش خودم به دست آوردم و با یاری دوستان و اطرافیانم، و صد البته خانواده‌ای که مثل کوه پشتم ایستادند. به یاری خانواده‌ام هرگز نیازمند پول و اعتبار و احترام دانشگاه یا سایر محل‌های کاری‌ام نبوده‌ام چون همه را خانواده‌ام به بهترین شکل برایم فراهم کرده، می‌کند و خواهد کرد. همیشه پشتیبانی خانواده‌ام عاملی بوده که به راحتی راه خودم را بروم و تسلیم هر کس و ناکس نشوم.
در مراسم دفاع از پایان نامه‌ام به یاد آوردم که مادرم از کودکیم عاشق تبلیغ شیر نیدو بوده که در آن مادری در دفاع فرزندش تمام مراحل بزرگ شدنش را به یاد می‌آورده و تشویقش می‌کرده. مادرم با دیدن این تبلیغ همیشه می‌گفت آیا می‌شه یک روزی من هم فارغ التحصیلی داتیس را ببینم؟ خوشحالم که بود و دید. خوشحالم که آنچه را بعد از آن هم می‌خواست دید و می‌خواهم بهترینهای دیگر را هم به دست آورم و پیشکشش کنم. و همینطور قهرمان بزرگ زندگی‌ام، پدرم، که روزی که دکترا قبول شدم شادمانیش زیباترین و شادترین تصویر تمام زندگی من است. بعد از دو سال از آن روز، خوشحالم که خانواده‌ام هنوز مثل کوه در کنارم هستند و مشاهده‌گر تلاش‌ها و موفقیتهایم.
مهمترین انگیزه‌ام از نوشتن اینها، خطابی است به دوستان دیگرم که در همان مرحله هستند. خیلی از آنها مترصد عضویت هیئت علمی هستند یا جذب در یکی از دانشگاه‌ها. کلی هم زحمت می‌کشند و از وقت و انرژی خودشان می‌گذارند برای آن. امیدوارم همه موفق بشوند و به خواسته‌هایشان برسند. اما اگر نشد، یادتان باشد برای شما هیچوقت سقفی گذاشته نشده. اگر آدمهای کوچک و حقیر فکر کردند می‌توانند مانعتان بشوند، تخریب خلاقی که در کارآفرینی خوانده‌ایم کلید ادامه زندگی ماست. «تو بزرگی و در آیینه کوچک ننمایی». گاهی شجاعت تخریب داشته‌ها به نیت بالاتر کشیده شدن، می‌شود آغاز یک زندگی تازه. پس راه خودتان را بروید، سبک زندگی خودتان را و هرگز هم جاه‌طلبی‌هایتان را دستکم نگیرید. اینقدر توانمند هستیم و بااستعداد که با ساماندهی درست تلاش‌هایمان می‌توانیم خیلی بالاتر از آنچه در ذهن محدودمان بوده دست یابیم.
به جاه‌طلبی‌هایمان زنده‌ایم و به آرزوهایمان. دو سال دیگر می‌خواهم وقتی به عقب نگاه کنم کلی فتح و فتوحات پشت سرم داشته باشم و مثل همیشه به خودم بگویم: چه خوب شد این مسیر را انتخاب کردم…. همیشه درست انتخاب می‌کنی داتیکی! همین یک عمر را هم داریم…. پس به پیش به سوی آرزوهای تازه ….