آغاز تدریس رسمیم در دانشگاه آلبورگ
امروز اولین روز کار حرفهای من به عنوان استاد دانشگاه آلبورگ بود. یعنی اولین روزی که با قرارداد حرفهای و به عنوان عضو رسمی دانشگاه تدریس میکردم (ترم پیش استاد مهمان بودم). خب…. چهار ساعت تدریس پشت سر هم راحتتر از اونی بود که انتظارش را داشتم. البته سابقه کار در ایران و سر و کله زدن با انواع دانشجو کاملاً ذهن و بدنم را آماده کرده بود. فقط بحث زبان انگلیسی و محیط فرهنگی جدید و نیز طول مدت تدریس (واقعاً چهار ساعت خیلیه. البته درسم پنج واحدیه) کمی روی ذهنم بود و به ویژه آغاز کلاس که کل ترم را شکل میدهد. خوشبختانه خیلی خوب از عهدهاش برآمدم. کلاس را خیلی تعاملی پیش بردم و بچهها را هم چنان درگیر موضوعات کردم که واقعاً سه ساعت را خیلی خوب کشیدند. بعد هم که دیدم خسته شدهاند با کمی بازی و سرگرمی تمامش کردم بروند استراحت.
نکات مهم: ۱) اساسیترین نکته اختلاف در نگرش به نمره است. من ۶ نمره را برای امتحان گذاشته بودم و ۶ نمره را برای تمرینها و امتحانهای هرروزهام. قبلش مسئول هماهنگی دپارتمان برایم ایمیل فرستاد که نمیتوانیم برای تمرینها نمرهای قائل شویم. فقط بچهها مجبورند آنها را انجام دهند. گفتم خب اینطوری من خلع سلاحم و با چه ابزاری میتوانم به بچهها انگیزه بدهم که کارها را انجام دهند؟ تقریباً هم دپارتمان خودم و هم دپارتمان نوآوری عملیات متفقالقول بودند که نمره ابزار انگیزه و فشار به دانشجوها نیست. بچهها خودشون تمرینها را انجام میدهند. تا یک ساعت پیش از آغاز کلاسم هم چونه میزدم سر این موضوع، ولی نکته این بود که دو تا از استادها با هم همفکری کردند، یادشون نیومد که حتی یک بار هم برای تمرینها نمره داده باشند! گفتند بچهها خودشون رو موظف میکنند به انجام تمرینها، چون خودشون میآیند دانشگاه که چیز یاد بگیرند! هیچ…. آخرش برخلاف میلم تمام ۱۲ نمره موند برای امتحان. تمرینهای من را هم اگر کسی انجام نداد نداد! البته میتونم از امتحان محروم کنم، ولی برایم این نگرش تازگی داره. در ایران اگر چوب نمره نباشه هیچ!!! با نمرهاش کسی مطلب نمیخواند و تمرین انجام نمیده، وای به اینکه نمرهای توش نباشه!!!!!
نکته ۲) اینجا خیلی خیلی خیلی میخوانند! قبل از کلاس من اغلب بچهها مقالهها را پیدا کرده بودند و خوانده بودند! واقعاً چه حوصلهای….
نکته ۳) اولین کلاس اولین ترم دانشجوهای ورودی جدید دستم بود. اولین استادی بودم که در دانشگاه آلبورگ تجربه میکردند! زهی خوشوقتی!
نکته ۴) دوستان اینجایی خیلی برایم سنگ تمام گذاشتند و از راههای دور و نزدیک حضور به هم رساندند!!! و دو ساعت از کلاسم را به عنوان اولین تدریس دوست عزیزشان نشستند و کلی هم عکس و فیلم گرفتند. دانشجوها پیش خودشون گفتند این چه آدم سرشناسیه که این همه آدم اومده برای دیدنش! آخر کلاس هم یکی دیگه خودش را رساند به عنوان وی آی پی!
نکته ۵) در این ماه سپتامبر خدا زنده نگهم داره! شش کلاس پش سر هم در این ماه گرفتهام (به درخواست خودم برای آمادگی بچهها و نیز حفظ آمادگی ذهنی خودم برای کار پرفشار). امروز کلاس، پس فردا هم کلاس سه شنبه بعد هم کلاس. بعد پنجشنبه و جمعه پشت سر هم کلاس (دو روز متوالی، هر روز چهار ساعت)، بعد سه شنبه دوباره. در این بین هم دو تا کلاس پرورشی (پداگوگی) استادها ثبت نام کردهام برای آمادگی تدریس مسئله محور پیشرفته. این ماه که تمام بشه یا جنازهام را خواهید داشت، یا واقعاً کلی پیشرفت خواهم کرد.
نکته ۶: عکسهایی را که بچهها گرفتهاند برای شادی شمایی که دلتان برایم تنگ شده میگذارم: