مهارتهای اجتماعی کودکان

چون آدم نسبتاً تنبلی هستم از خیلی چیزهایی که به چشمم می‌خورند و درجا درباره‌شون ایده دارم برای گفتن و نوشتن می‌گذرم و دیگه فراموش می‌شوند تا وقتی که کس دیگری بهانه انجامش را فراهم کند. این عکس که امروز مهران روی صفحه‌اش گذاشته بهانه را جور کرد که دو خط بنویسم درباره این سبک زندگی دانمارکی (تا حدی اروپایی ولی بخشیش خیلی دانمارکی):
این عکس صحنه دوست‌داشتنی را به تصویر می‌کشد که من دلم می‌خواست در بچگی انجامش می‌دادم، یا اینکه بچه‌هایم را به آن عادت بدهم: فروش وسایل اضافی توسط کودکان!
کسانی که در دانمارک زندگی می‌کنند حتما حراجهای گاراژی زیادی را دیده‌اند که افراد در پارکینگ خونه‌شان هرچی اضافه دارند را می‌گذارند برای فروش خیلی ارزان و گاهی هم مجانی (یک بابایی اصلاً یک کتابخانه دم در خونه‌اش گذاشته بود با کتابهایی که نمی‌خواهد که هرکس می‌خواهد ببرد بخواند به رایگان). این سنت خیلی خوبی است و افراد را وارد تعاملهای مالی با همدیگر می‌کند. ما در ایران با هم زیاد تعارف داریم و معمولاً پول دادن و پول گرفتن از همدیگر را به سختی می‌پذیریم. اینجا اینکه وسایلت را خیلی ارزان بدهی یک فرهنگ جاافتاده است. هم خونه‌ات تمیز می‌شه از وسایل اضافی و هم دیگران وسایل مورد نیازشون رو خیلی ارزانتر تهیه می‌کنند.
حالا این بخشش که کودکان هم وسایلشون رو می‌فروشند برای من بهترین بخش ماجراست. اینکه بچه در همان کودکی با معامله کردن آشنا بشود، آن هم نه الزاماً به قصد تجارت بلکه به منظور درگیر شدن در فرایند داد و ستد اجتماعی بسیار باارزش است و در اجتماعی شدن کودک، پول در آوردن، ارزش‌گذاری دارایی‌هایش و تصمیم‌گیری برای حفظ و رهایی از برخی اموال نقش خیلی مهمی دارد. این کار را خیلی دوست دارم. گاهی فکر می‌کنم اگر خودم هم از بچگی به ارزش‌گذاری دارایی‌هایم اقدام می‌کردم و می‌توانستم آنها را خرید و فروش کنم چقدر در زندگی تجاریم تأثیر مثبت می‌داشت.

نکته منفی: خوبش را گفتم، بدش را هم بگویم (البته از نظر شخصی خودم). اینجا بابت بچه‌ها به پدر و مادر پول می‌دهند و در حقیقت بچه‌ها از همان وقتی که به دنیا می‌آیند پیش دولت حقوق دارند. دوستانی که بچه دارند بهم گفتند که توی مدرسه به بچه‌ها می‌گویند که شما حقوق دارید و خودتون پول دارید و می‌توانید مثل یک شهروند تصمیم بگیرید برای آن. به نظر من این حس خیلی بدی دارد برای پدر و مادر که فرزندش بهش وابسته نباشد و اینکه به خاطر خودمختاری نسبی مالی اون حس نیاز در کار نباشد. شاید خیلی‌ها بگویند خوب است، ولی من اصلاً حس خوبی به این مسئله ندارم. شاید هم همین است که سبب می‌شود که زنان دانمارکی به بی‌وفایی شهره باشند (۱). وقتی از همون اولش وابستگی را نچشیده باشند (شاید بشه گفت مزه خوب وابستگی!!! نمی‌دونم. قضاوت با شما) طبیعتاً با اولین مشکل جدی مانعی نمی‌بیند که رابطه را به پایان برساند. به هرحال من که هنوز وارد درگیری‌های خانواده نشده‌ام چندان صاحب‌نظر نیستم و می توانم فقط ایده و نظرهای خامم را داشته باشم. شاید دوستانی که تجربه می‌کنند این وضعیت را بتوانند نظرات پخته‌تری بدهند.
پانوشت (۱): مشهور است که در دانمارک به سه چیز اعتبار نشاید: آب و هوا، کار و زنان!
هر سه هم با w شروع می‌شوند و www دانمارک هستند: Weather, Work, Women 🙂