الگوی اسکاندیناوی: واقعاً در خانه امتحان نکنید!

ستایشگر سیستمهای رفاهی اسکاندیناوی بوده و هستم و همین هم از جمله دلایلی بود که دانمارک را بر گزینه‌های دیگرم ترجیح دادم. کلی هم ازش لذت می‌برم. با این حال به عنوان یک دانش آموخته علوم جانبی اقتصاد، همیشه به «ناپایداری» سیستم اقتصادی رفاه اجتماعی اشاره کرده‌ام و معتقد بوده‌ام که این سیستم رفاه اجتماعی محکوم به شکست است، دقیقاً به دلیل همین رویایی و آرمانگرایانه بودنش.
شکی نیست که تا همین الانش هم مدل اسکاندیناویایی یک شاهکار بوده و اگر امروز هم برچیده شوند یک تجربه ارزشمند بشری را در اختیار ما گذاشته‌اند. شوربختانه دنیای ما دنیای واقعیتهاست و نه دنیای رویاها. اگر هم بشود رویایی را پیاده کرد، واقعیتها خیلی زود خود را بر آن تحمیل می‌کنند و عمر آن سر می‌رسد. اخیراً در دانمارک هم شاهد برچیده شدن تدریجی خیلی از مزایای اجتماعی و حرکت به سوی اقتصادی فردگراتر هستیم. دلیلش نه فقط مهاجران، بلکه الزام‌های ناگزیر جامعه رفاه است که نمی‌تواند از پس مخارج سنگین این الگو بربیاید. مهاجرت فقط مسئله اخیر ناشی از حوادث خاورمیانه و آفریقا نیست، نیاز دولت رفاه اجتماعی به نیروی کار برای پرداخت مالیات بیشتر ساده‌ترین و سردستی‌ترین دلیل آن است. دولتهای راستگرا ناگزیرند. یک واقعیتند که نمی‌توان با آنها مبارزه کرد.
مطلب پیوست تلاش کرده به کسانی پاسخ دهد که معتقدند الگوهای اسکاندیناوی را باید به کشورهای انگلوساکسون تعمیم داد. بیشتر استدلال مقاله هم برپایه «ساخت اجتماعی اقتصاد» است. اینکه مدل اقتصادی اسکاندیناوی محصول یکپارچگی اجتماعی و یکدستی و تنوع کم قومیتی ممکن شده است. آنچه در مدل مشارکتی می‌بینیم بیش از آنکه مدل اقتصادی باشد مدل اجتماعی است. (جمله از خودم). با ورود مهاجران این یکدستیها کم می‌شود و نیاز به حرکت به سوی اقتصادهای آنگلوساکسونی پدید می‌آید. این مهاجران الزاماً پناهجویان فعلی خاورمیانه‌ای نیستند، بلکه کل مهاجرانی که حتی برای مالیات دادن به این کشورها می‌آیند را هم شامل می‌شود.
اشاره‌های خوبی به فرصتهای کارآفرینی، وابستگی به دولت رفاه، و به ویژه سطح اشتراک اجتماعی (یکپارچگی فرهنگی) کرده که برای ما که در دانمارک زندگی می‌کنیم هم نمونه‌های متعددی از آن قابل مشاهده است. یک نمونه از نبود پویایی اقتصادی در آمار درآمد متوسط ایرانیها و ترکیه‌های مهاجر در سوئد آورده شده که به طور قابل توجهی کمتر از استاندارد درآمد سرانه سوئد است (به نظرم در دانمارک هم همینطور باشه)، در حالیکه در آمریکا همین اقلیتها به همین میزان بالاتر از استاندارد سرانه آمریکایی پول درمی آورند.
مقاله بدی نیست. ساده است و نیازی به دانش زیاد از علم اقتصاد ندارد. ترجمه‌اش روان نیست متاسفانه ولی خُب، قابل فهم است مثل بقیه مطالب یکبار خواندنش را توصیه می‌کنم.
(نکته مهم: هیچ مقاله‌ای جامع نیست و اساساً مقاله کارش بررسی یک بعد کوچک از یک کل است. فقط مهم است که یکپارچگی با آن کل داشته باشد. این رو می‌نویسم که تایید کنم پنجاه تا مورد ناگفته باقی مانده است. این فقط بخشی از پاسخ برای عدم تعمیم مدل اسکاندیناوی به جهان اقتصاد انگلوساکسونی است)

پانوشت بعد از نگارش مطلب و در پاسخ به یکی از دوستان:
جان‌مایه این مطلب اینه که به همون دلیلی که نظام‌های سوسیال دموکراسی در کشورهای خودشون عالی کار کرده‌اند، به همون دلیل هم نمی‌توانند در کشورهای بزرگتر با تنوع جمعیتی بالاتر و سطوح مختلف اشتراک اجتماعی پیاده شوند.
نکته دیگر این مطلب هم تطابق با تغییر است. در یک سال اخیر ما شاهد تغییرات زیادی در نظام حمایتی دانمارک بوده‌ایم و بخشهایی از حمایت‌های اجتماعی که این کشورها بهشون معروف بوده‌اند کمرنگتر شده و گروه‌هایی با گرایش‌های سیاسی و اقتصادی راست‌تر سرکار آمده‌اند و جامعه هم به آنها رأی بیشتری داده. بینشی که این مقاله «با زبان ساده» مطرح می‌کند این است که «تغییر» در بافت اجتماعی سبب «تغییر» در نظام سوسیال موکراسی می‌شه تا خودش را تطبیق بده با شرایط. خب، شرایط اینه که طیف زیادی مهاجر، چه کاری مثل ما و چه پناهجو، از جامعه‌هایی با سطوح اعتماد پایننتر وارد این کشور شده‌اند و اون یکدستی لازم برای پیاده‌شدن نظام سوسیال دموکراسی را از بین برده‌اند. اینجاست که تطبیق با شرایط جدید به معنای نزدیکتر شدن به سیستم جوامعی است که ناهمگونی بیشتری دارند. شاهد عینی این مدعا را هم ما داریم میبینیم با نزدیکتر شدن بیشتر سیستم دانمارک به کشورهای سرمایه‌داری.
در حقیقت سرمایه‌داری وحشی است، ولی قابلیت بالایی در تطبیق و خودسازگاری دارد. مکانیزم خودتصحیحی سرمایه‌داری آن راماندگار کرده چون با «تغییر» خودش را وفق می‌دهد، طبیعتاً با کلی قربانی. سوسیال دموکراسی با چالش‌های جدی‌ای مواجه شده که جدید هم نیستند. در دهه نود هم می‌خواندیمشان. اینکه با تغییرات جمعیتی مالیات‌دهندگان کمتری حمایت می‌کنند مستمری‌بگیران را. زمانی نرخ ۴ به ۱ بود و بعد ۱٫۷ به ۱ شد و آمار جدید هم هنوز نگرفته‌ام. این تغییر به معنای نیاز به کارگر جدید و مالیات دهنده جدید است که با تغییر در بافت اجتماعی، نیاز به تغییر در نظام سوسیال دموکراسی مبتنی بر اعتماد ایجاد می‌کند.

الگوی سوئدی