تهیه طرح درس در دانشگاه آلبورگ: انتقال یک تجربه

ادامه انتقال تجربیات این ور آبی:
از ماه سپتامبر (نیمه شهریور) ترم جدید شروع می‌شود و من هم به همین خاطر شروع به تهیه طرح درس کرده‌ام. نکات جالبی که با ایران متفاوت هستند را می‌نویسم برای دوستانی که در حال تدریس هستند، یا دانشجویان کنجکاو:
۱) کار با دریافت نظام‌نامه دوره (کاریکولوم Curriculum) شروع می‌شود که برنامه‌ریزی دپارتمان دانشکده برای کل دوره ارشد است. در آن فهرست درسها به ترتیب چهار ترم آورده شده و مشخص است که همزمان با درسی که من می‌خواهم ارائه کنم، دانشجویان چه درسهای دیگری دارند. اهداف و مهارتهای مورد انتظار دانشکده برای هر درس به طور کلی چیست و اطلاعات کامل برنامه دوره در آن ارائه شده است. طبیعتأ کل آن را با دقت خواندم، برای درس «مدیریت رسانه، سطح سازمانی» طرح درسم را آماده کردم و پس از اطمینان از لحاظ شدن استانداردهای رسمی دانشگاه، به دپارتمان مربوط فرستادم. یکی از فواید نظام‌نامه دوره این است که من با خواندن آن، تقریبأ دستم آمد که با این گروه در آینده هم چه درسهایی خواهم داشت و مثلأ در ترم دوم درس «مدیریت رسانه، سطح صنعت» و در ترم سوم درس «نوآوری رسانه و جهانی شدن» خواهم داشت. به این ترتیب یکهو خودم را خالی نمی‌کنم و پرفشار و سرهم بندی هم رد نمی‌شوم از مباحث. خیلی راحت مطالبی را که فکر می‌کنم در طول دوره چهار ترمه قرار است بیاموزند تقسیم بندی می‌کنم. در دانشگاه تهران تا کنون نظام‌نامه را از هیچکدام از آموزش‌ها دریافت نکرده‌ام و هر ترم باید از بچه‌ها می‌پرسیدم که این ترم چی دارید و با کی دارید و چه محتوایی برایشان می‌خوانید. این که من از همین الان که ترم اول این بچه‌هاست باشون هستم و در جریان برنامه‌ریزی دانشکده برای درسهایشان هستم، کمک می‌کند که خیلی منطقی برایشان برنامه بریزم.
۲) من اولش برای بچه‌ها ۲۰۰ صفحه مطلب در نظر گرفتم که بخوانند و همان را هم با ترس و لرز که زیاد است برگزیدم. گفتم که طبیعتأ بقیه را خودم به شکل ساده برایشان روی اسلاید و فیلم و ترکیبهای آموزشی آماده می‌کنم. جالب بود که بهم گفتند تو درس ۵ واحدی داری می‌دهی و اینها حداقل باید ۴۰۰-۵۰۰ صفحه برای این درس بخوانند!!
در ایران ۳۰ صفحه را می‌دادم به بچه‌ها کلی اعتراض و شماتت و غرولند می‌شنیدم، آخرش هم کمتر کسی می‌خواندش! ولی اینجا واقعأ بچه‌ها برای هر درس اینقدر می‌خوانند! برای یک پروژه که این ترم استاد راهنمایش بودم به صراحت به بچه‌ها گفتند که باید نفری نزدیک ۱۰۰۰ صفحه مطلب بخوانند و اصلأ هم چونه نمی‌زنند! در کلاسهایی که به عنوان استاد مهمان می‌رفتم هم می‌دیدم استاد همینجوری مقاله‌ها را پهن می‌کنه روی میز و بچه‌ها هم بی چک و چونه ورمی‌دارند و بین خودشون تقسیم می‌کنند! بعد از اینکه من طرح درسم را ایده آل چیدم شد بالای ۶۵۰ صفحه. خواستم کمترش کنم، برنامه‌ریز دپارتمان گفت نه… نمی‌خواهد کم کنی. درس تو بیشتر تئوری است و اشکال ندارد ۶۰۰-۷۰۰ صفحه هم بخوانند.
دارم فکر می‌کنم که خدا به داد بچه‌ها برسه ترم دیگه. برخی از این کتابها و متن‌ها خیلی سنگینند و می‌دانم دمارشون در میاد! ۶۰۰-۷۰۰ صفحه… اوف. اصلأ دوست ندارم جاشون باشم!
۳) یکی از سئوالهای من همیشه در زمینه حق مولف و کپی رایت بوده در استفاده از منابع. اینجا جواب سوالم را گرفتم و دیدم اون طور که فکر می‌کردیم سختگیرانه نیست. این فرمول رو داشته باشید برای کپی کردن (یا پی دی اف) کتاب و مقاله و دادنش به بچه‌ها:
کتابهای منتشر شده تا یک سال قبل: حداکثر ۱۰ درصد کتاب به شرطی که بیشتر از ۲۵ صفحه نشود،
کتابهای منتشر شده بین ۱ تا ۵ سال قبل: حداکثر ۱۵ درصد آنها به شرطی که بیشتر از ۴۰ صفحه نشود،
کتابهای قدیمیتر از ۵ سال قبل: حداکثر ۲۰ درصد به شرطی که بیشتر از ۷۵ صفحه نشود.
بنابراین عامل تعیین کننده مدت زمانی است که از کتاب می‌گذرد و بسته به آن مجازیم که بخشی از کتاب را برای بچه‌ها در قالب پی دی اف ارائه کنیم که متحمل هزینه خرید نشوند. ضمن اینکه محدودیتی در منابع نیست و من می‌توانم هر تعداد منبع بخواهم معرفی کنم. مثلأ برای این درس گزیده شش کتاب مختلف را در نظر گرفتم، به همراه مطالب جانبی و مقاله‌ها برای خواندن.
۴) مدل دانشگاه آلبورگ جالب است. بچه‌ها هر ترم در کنار سه درس تئوریک، یک پروژه عملی دارند. این کار باعث می‌شود که درسهای هر ترم مکمل پروژه همزمانش باشد و تئوریهای آموخته شده را در همان ترم برای پروژه‌شان به کار بگیرند. ضمنأ ترم چهارم دیگه با انجام سه پروژه در ترمهای قبل کاملأ مسلط شده‌اند و این به انجام درست پایان نامه‌شان خیلی کمک می‌کند. مشکلی که بچه‌های ارشد و حتی دکترا در ایران دارند کار نکردن عملی در طول ترمهای آموزشی است و یکهو مواجه می‌شوند با پایان نامه، بدون آمادگی قبلی، ولی اینجا این مشکل با توجه به انجام پروژه‌های عملی در هر ترم خیلی کم می‌شود.
ضمنأ پروژه‌های طول ترمها به طور گروهی انجام می‌شوند. گروه‌های سه تا شش نفره (بسته به تعداد کلاس و نوع درس). اینطور هم فشار کم می‌شود و هم گروهی کار کردن را یاد می‌گیرند. نکته خیلی مهم که به نظرم شایان توجه و تقدیر است، فرصت دادن به بچه‌ها برای شناختن همدیگر و آشنایی با درسها است و سپس تشکیل گروه. یعنی از هفته سوم و چهارم به بچه‌ها می‌گویند تیم شوید و آخر هفته چهارم که یک ماه گذشته انتظار می‌رود گروه‌ها شکل گرفته باشند.
به همین خاطر – و این در برنامه ریزی کلاسهایم مهم است- ترم را با فشار بر تئوریها شروع می‌کنیم و به تدریج با گذشت ترم تئوری را کم می‌کنیم و به کار پروژه اهمیت می‌دهیم. برای کلاس خودم که شامل ۱۲ ماژول است، این پیشنهاد را کردم و با خرسندی تصویب هم شد که در دو هفته اول، هفته‌ای دو جلسه داشته باشیم (هر جلسه هم ۴ ساعت است). هفته سوم و چهارم را که بگذارنیم، ۶ ماژول را برگزار کرده‌ام، یعنی زمانی که بچه‌ها می‌خواهند گروهشان را تشکیل دهند (اوائل اکتوبر)، نصف مطالب درس من را آموخته‌اند و همکلاسی‌هایشان را هم شناخته‌اند و می‌دانند چه مهارتهایی برای درس من و همینطور پروژه عملیشان به درد می‌خورد. اینطوری تیمشان را با آگاهی بهتری انتخاب می‌کنند. طبق برنامه‌ریزی، وسط ترم تقریبأ درس من تمام است و این به بچه‌ها فرصت می‌دهد که از نیمه ترم، یا یک سوم نهایی ترم خودشان را برای نهایی سازی پروژه شان آماده کنند.
در هماهنگی با پروژه ترم، یکی از تکالیفی که من ازشان می‌خواهم، استخراج یک ادبیات تحقیق منسجم از تئوریهای درس من، برای پروژه‌شان است. یعنی تمام فصل دوم گزارش پروژه‌شان را برای کلاس من تهیه می‌کنند. اینطوری هم کار من را انجام داده‌اند و هم بخش مهمی از پروژه‌شان تکمیل شده. ضمن اینکه درسها هم منفک از هم نیستند و باهم در ارتباط و یکپارچه خواهند بود.
۵) قبل از شروع ترم هم ما استادهای هر گروه با هم می‌نشینیم و هماهنگ می‌کنیم که چطوری خروجی‌هایمان به هم بخورد و حاصل کارمان یک نتیجه مشخص و همگرا ایجاد کند. این چیزی است که در هیچ یک از دو دانشکده مدیریت و کارآفرینی تجربه نکردم که قبل از ترم با استادهای درسهای دیگر بچه‌ها بنشینیم و ببینیم کی چی درس می‌دهد که تداخل ایجاد نشود.
۶) طرح درس را از همین حالا که ترم هنوز سه ماه مونده تا شروع بشه روی سیستم می‌گذارم تا بچه‌ها بتوانند از قبل نسبت به درس و اینکه قرار است چه بخوانند و استادشان کی است و چه رویکردی دارد آگاهی پیدا کنند و یا منابعشان را تهیه کنند.
۷) در تکالیف، منابع، نحوه اداره کلاس کاملأ آزادیم. اینجا به نظر من استادها خیلی راحت‌ترند و دانشجوها تحت فشار، در حالیکه در ایران، حداقل برای من، برعکس بود. اغلب بار کلاس را خودم می‌کشیدم و البته بیشترش هم بخاطر این بود که می‌خواستم خودم یاد بگیرم. هر کتابی را که معرفی می‌کردم خودم کامل می خوندمش، خلاصه می‌کردم و آماده ارائه. اینطوری خیلی خوب یادش می‌گرفتم. ولی اینجا دانشجو موظف است مطالب را خودش بخواند و استاد فقط جهت می‌دهد و مطالب اصلی را ارائه می‌کند.
۸) امتحان: امتحان برخی درسها مثل درس من، به میل خودم است. ولی نحوه امتحان پروژه جالب است که از گزارش خود گروه، امتحان گرفته می‌شود. یعنی اگر شما یک گروه شش نفری هستید، پروژه‌تان را می‌دهید بعد راهنما و داور ازتان به طور تکی درباره پروژه سوالهای متفاوت می‌کنند و باید تسلط کامل بر محتوایی که تولید کرده‌اید داشته باشید.
الان برای یکی از درسهای پروژه که استاد راهنمای دوم هستم، قرار شده روز امتحان من و استاد راهنمای دیگه همراه با داور امتحان بگیریم، به این ترتیب که پروژه تحویل داده شده را می‌خوانیم و یک داوری کامل می‌کنیم و ازشان سئوال می‌پرسیم. این هم نکته‌ای است که آنچه خودتان می‌نگارید می‌شود چیزی که باید ازش امتحان بدهید.
تا اینجا هر چیز در ذهنم اومده بود را نوشتم. اگه باز هم نکته‌ای به ذهنم رسید می‌آیم و ویرایش می‌کنم. اصل نظام‌نامه و طرح درسم را هم برای هر کس که بخواهد می‌فرستم تا مطالعه کند و در این فرایند در صورت تمایل گام به گام با من باشد.
در سه ماه آینده کلی کتاب و مقاله خواهم خواند و کلی فیلم و محتوا آماده خواهم کرد. انگیزه دارم که در اولین ترم تدریسم بهترین عملکرد را داشته باشم. از جزئیات اداره کلاس‌ها برایتان خواهم نوشت. فعلأ….