چهل سالگی
چهل ساله شدم! ۱۶ مرداد ۱۳۵۷ به دنیا آمدم و امروز ۱۶ مرداد ۱۳۹۷ وارد چهل سالگی جادویی میشوم. البته که چهل هم مثل عددهای قبل و بعدش فقط یک عدد ساده است و ناگهان چیزی عوض نمیشود، ولی بهانهای است برای ایستادن و به عقب نگاهکردن. برای سنجیدن آنچه عمر را صرف آن کردهام.
و نیک که مینگرم میبینم خوشحالم. بسیار خوشحالم از این چهل سالگی. از عمری که گذراندهام و امیدی که به آینده دارم. چه سن خوبیست. ترکیبی از پختگی و هیجانی تعدیل شده. توازنی بین استقلال و مسئولیت. در این سن نه آنقدر جوانی که بدون فکر و فقط براساس هیجان تصمیم بگیری و نه آنقدر مسن که هیجانت را نادیده بگیری و سرکوب کنی. کمتر به حرف دیگران اهمیت میدهی و دل به رضایت درونی خودت داری.
اصلاً و ابداً دوست ندارم به سالیان گذشته برگردم، چهل سال را دقیقاً چهل سال گذراندم، نه زود گذشت و نه دیر. خاطرات خوبم بسیار بر پشیمانیهایم میچربند. دوست ندارم برگردم به گذشته چون اقتضائات سنم را دوست دارم. در چهل سالگی به نوعی از ثبات رسیدهام. مسیر زندگیم را تقریباً مشخص کردهام و خیلی از چیزهایی که باید در زندگی اندوخت را تجربه کردهام. در عین حال هنوز کلی جاهطلبی و برنامه برای آینده دارم. با آرامش و بدون اضظرار مسیرم را ادامه میدهم.
احتمالاً بخت عاشق شدن را نخواهم داشت و اگر دوست داشتنی در پیش باشد معقولانه خواهد بود. البته مدتهاست که دیگر «نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد». از قضا بد هم نبوده و سبب شده تنهاییهایم را دوست بدارم و از بودن با خودم خوشحال باشم که «عارفان لیلیِ خویش و دم به دم مجنونِ خویش».
و بدنم: در آینه نگاه میکنم و اولین تار موهای سفیدم را میبینم. هنوز کمشمارند ولی خوشم میاد ازشون. جلوی سرم کچل شده و کمی هم چاق شدهام. در آخرین چک آپ دو هفته پیشم دکتر به مناسبت چهل سالگی تستهای قلب و عروق نوشت و یادم انداخت که دیگر باید مواظب خودم باشم. میانسالی است و آغاز مراقبتهای جدی از خود.
و بزرگترین لذت زندگی که شاید باید چهل ساله شد تا عمقش را چشید: تماشای پدر و مادر. نشستنشان، تلویزیون دیدنشان، چای نوشیدنشان، صحبت کردنشان. هرگز در گذشته اینطور نمیدیدمشان. الان هر چین و چروک روی پوست عزیزانم را میشناسم و با لذت تماشا میکنم. همه چیزشان دوست داشتنی شده. بودن کنارشان بر هر تفریح دیگری برتری دارد. شاهد آن دوستانی هستند که به دفعات دعوتشان را رد کردهام با این پاسخ صریح که وقت صرف کردن کنار خانواده برایم لذتبخشتر است.
توصیه من به جوانها: چهل ساله شوید! و پیش از چهل سالگی هر سنی که هستید را چنان زندگی کنید که حسرت بازگشت به آن را نداشته باشید.
پیش به سوی دهه پنجم زندگی 🙂