در اهمیت بی‌اهمیت‌ها!

در مسابقه فوتبال دیشب تاتنهام و المپیاکوس یونان در استادیوم خانگی تاتنهام وایت هارت لین، وقتی تاتنهام ۲-۱ عقب بود توپ به اوت رفت. پیش از اینکه تیم رقیب جاگیری کند یک توپ جمع کن به سرعت توپ را برای بازیکنان تاتنهام انداخت و او با پرتاب سریع اوت پایه‌گذار گل تساوی شد که بعد با گلهای بعدی همراه شد و تاتنهام یک بازی باخته را تبدیل به برد کرد.

واکنش‌ها به این پرتاب توپ‌جمع‌کن وقتی برجسته شد که مورینیو، مربی تاتنهام از شادمانی گل تساوی اون توپ جمع‌کن را بغل کرد و بوسید. اون پسر، هاینس ۱۵ ساله، پوشش رسانه‌ای جهانی یافته و همه از او صحبت می‌کنند. مورینیو با ستایش از این پسر، او را به ناهار مشترک با تیم دعوت کرد و از او به زیبایی تجلیل کرد. فکر می‌کنم مورینیو به عنوان یک مربی باهوش و یک رهبر شاخص، با اغراق در ستایش از این پسر به ما پیامی می‌دهد: کارهای بی‌اهمیت را بسیار اهمیت دهید. جزئیات مهمند و گاه بی‌اهمیت‌ترین فرد در گروهتان با انجام یک کار جزئی پایه‌گذار پیروزی می‌شود و تفاوت تعیین‌کننده‌ای ایجاد می‌کند.

ویدئویی که در پایین فایل را گذاشته‌ام به اهمیت انجام این وظیفه به ظاهر ساده اشاره می‌کند و اینکه این پسر کاملا در جریان بازی فرو رفته بوده و بازی را زندگی می‌کرده، در نتیجه توانسته با بازی‌خوانی تصمیم به موقعی بگیرد و به تیمش کمک کند. در ویدئوی دیگری که در اینجا قابل مشاهده است، مورینیو به زمانی اشاره می‌کند که خودش یک توپ جمع کن بوده: من یک توپ جمع کن محشر بودم. می دانستم هر بازیکنی کرنر را از کجای منطقه کرنر می‌زند و طوری توپ را برایش می‌کاشتم که نیاز نداشت حتی با دست آن را تنظیم کند. کافی بود فقط شوت کند. این مهم است. جزئیات کوچک مهمند.

سرعت عمل یک توپ جمع‌کن در ارسال توپ شاید بارها و بارها در مسابقات مختلفی در سراسر جهان تکرار شده است، ولی این بار مورینیو، با آگاهی و تدبیر، آن را اینقدر پررنگ کرد تا به تیمش بیاموزاند که وظایف جزئی و پست‌های بی‌اهمیت چقدر مهمند و اینکه هرکسی باید بکوشد تا در انجام هر وظیفه‌ای که به او سپرده شده با تمام وجود تلاش کند.

درس قابل توجهی است، هم برای مدیران در اهمیت دادن به تک تک افراد تیم و آموزاندن اهمیت وظایف جزئی به آنها، و هم برای کارکنان و زیردستان در اینکه هر وظیفه به ظاهر بی‌اهمیتشان می‌تواند نتیجه‌ای تعیین‌کننده داشته باشد. در همین رابطه لازم می‌دانم که به آن حکایت سعدی که بارها در کلاس‌ها و یا به فراخوز اشاره کرده‌ام تاکید دوباره کنم: چنان است در مهتری شرط زیست، که هر کهتری را بدانی که کیست؛ در آن تخت و ملک از خلل غم بُوَد، که تدبیر شاه از شبان کم بُوَد»

به جزئیات اهمیت دهیم، و به وظایف کوچکی که به ما سپرده می‌شود اهمیت دهیم. حتی بی‌اهمیت‌ترین کارها هم می‌توانند یک نتیجه را تغییر دهند.