تجربه کاربری در سریال The Handmaid’s tale: ساخت واقعیت ذهنی با اجرای نمایش
سه فصل سریال The handmaid’s tale (فعلا تا همینجا به بازار آمده) را در شبهای سریالبینی با بابا تماشا کردم. به رغم توصیههایی که شنیدم سریال چندان جالبی نبود و احتمالاً تمایلی به تماشای فصلهای بعدی آن نخواهم داشت. یک نظر کوتاه درباره این سریال بدهم برای خوانندهای که ممکن است بخواهد این سریال را ببیند و بعد بروم سر نکته اصلی:
اول از همه اینکه عنوان فارسی «ندیمه» برای محتوای این سریال اصلاً مناسب نیست و به نظرم عنوان مناسب «قصه کنیز» است. ندیمه بار مثبت دارد و کسی است که همدم بانوی خانه است و چنین کارکردی متفاوت از نقش ایفا شده در سریال بود. دوم اینکه ریتم سریال بسیار کُند بود. به حدی صحنهها بیخودی کشدار ساخته شده بودند و راه رفتن، از پله بالا اومدن، در کوچه قدم زدن و … طولانی بودند که انگار کارگردان در ازای ثانبههای سریال پول میگرفته! تقریبا میشود گفت یک سوم سریال را با جلوکشیدن مرتب میدیدیم. سوم اینکه نوسانهای زیادی داشت و حتی در سطح آزادی عمل کنیزها هم یکسان نبود. در مجموع سریال به رغم ایده جالب تسخیر آمریکا توسط یک نهضت ایدئولوژیک محیطزیستگرای سنتی و اعمال یک نظام کاستی جدید، نتوانست جذابیت را به خوبی ادامه دهد و تبدیل به یک سریال کشدار و خسته کننده شد.
اما …. نکته اصلی این سریال که آن را به حدی ارزشمند یافتم که برایش این مطلب را بنویسم ساخت واقعیت از طریق یک نمایش و به عبارت دیگر شکلی از «واقعیت ذهنی ساخته شده توسط تجربه» است. از نظر من جذابترین بخش این سریال شبیهسازی وضعحمل برای بانوی خانه است. داستان چنین است که به دلیل ناباروری اغلب خانمهای خانه، از کنیزان غنیمت گرفته شده به عنوان جایگزین استقاده میشود و در مراسمی که بانوی خانه کنیز را در برگرفته است، باروری توسط آقا در بدن کنیز و در حضور زن خانه انجام میشود با این هدف که پس از زایمان و از شیر گرفتن بچه کنیز از خانه بیرون رفته و زوج بچه را به عنوان فرزند خود بزرگ کنند. آنچه مرا بسیار تحت تاثیر قرار داد اجرای نمایش وضع حمل توسط سایر همسایگان و کنیزانشان برای بانوی خانه منتظر فرزند است.
هنگامی که کنیز متعلق به خانه باردار میشود، همه کس با خانم خانه به عنوان یک خانم باردار و منتظر فرزند رفتار میکنند. مرتب از او میپرسند که چند ماههای؟ و وقتی که موعد زایمان نزدیک میشود نمایشی شگفتانگیز برای واقعینمایاندن زایمان اجرا میشود: همزمان با درد زایمان کنیز، خانم خانه لباس زائو میپوشد و در اتاقی دیگر در بستر زایمان میخوابد و همسایگان نیز بالای سر او میآیند. در حالی که در اتاق بغلی کنیزان دور کنیز زائو را گرفتهاند و برای او میخوانند که نفس بکش، نفس بکش، در اتاق بغلی هم برای خانم خانه که نمایش زایمان را اجرا میکند همسایگان همان زمزمه نفس بکش را میخوانند و برای او تمام ترتیبات یک زایمان را برقرار میکنند. این مراسم چنان واقعی برگزار میشود که برای خانم خانه تجربه واقعی زایمان فرزند ایجاد میشود و هنگامی که پس از زایمان فرزند را از کنیز گرفته و نزد او میآورند او واقعاً احساس میکند که خودش این فرزند را زاییده و برایش درد زایمان کشیده! و اینقدر خوب کار میکند که وقتی یکی از کنیزان فرزند مرده به دنیا آورد، خانم خانه بیقرارتر از مادر واقعی شیون و زاری میکرد و به ماما التماس میکرد که «او نمرده، فقط خوابیده». حتی از این جالبتر، چنان واقعیت را برای خانم خانه واقعی جلوه میدهد که مهر مادری همپای مادر واقعی در او ایجاد میشود. میبینیم که سرینا برای فرزندی که میداند نه تنها فرزند خودش، بلکه حتی فرزند همسرش هم نیست، چه خطراتی را میپذیرد و همه چیز را قربانی میکند تا فرزندی را که باور کرده فرزند خودش است پس بگیرد.
یادمه که بابا همیشه انتقاد میکرده که چرا مردم به ماشینی که از کارخانه میخری میگویند ماشینت، ولی به بچهای که از پرورشگاه میپذیری نمیگویند بچهات و میگویند بچهای که به فرزندی پذیرفتهای؟ با دیدن این صحنهها در سریال بهش گفتم که بابا این مراسم شبیهسازی شده کلید سئوالت است. مردم نمیگویند بچهات چون درکی از اینکه بدون درد زایمان و یا انتظار، فرزند را فرزند خودت بدانی ندارند، در حالیکه برای خرید ماشین تجربه همگانی مشترک است و شامل پول جمع کردن و انتخاب و ثبت نام و تحویل است. برای اینکه فرزند پرورشگاهی را فرزندت بدانند و حتی خودت و آن فرزند در آینده هم آن را واقعاً بپذپرید، باید نمایشی و مراسمی اجرا شود. چیزی که یک واقعیت تصوری را در ذهن خودت و سایرین کشت دهد. مثل این مراسم شبیهسازی زاییدن، همه همسایگان درد زایمان خانم خانه برای فرزند را به یاد دارند، ایام بارداریش (وانمود به بارداری) را به خاطر دارند، یادشان است که چه دردی میکشیده (هرچند وانمود میشده) و یادشان است که وقتی فرزند در بغل مادر قرار گرفت چه لذت ژرفی برده شد. همه اینها کنار هم یک واقعیت را میسازد: بچه را این زن به دنیا آورده و نه آن کنیز! برای خود زن هم مهر مادری چنان واقعی میشود که همانطور که ذکر کردم برای نجات فرزندش و پس گرفتنش تمام زندگی خود را به خطر میاندازد.
از دیدگاهی میتوان این مراسم سریال را به آنچه ما در رسانه تجربه کاربری یا بازاریابی تجربه میخوانیم پیوند داد. با ایجاد یک تجربه رسانهای در کاربران برای آنها واقعیتی را میسازیم که هرگز اتفاق نیفتاده، ولی به دلیل بازنمایی ما آن را باور میکند و واقعی میپندارد، تا جایی که حاضر است جان و مال و زندگی خود را هم صرف آن باور و واقعیت ذهنی خود کند.
این مراسم سوژه گفتگوهای جذابی است. آن را حول اقتصاد تجربه Experience Economy و با نگاهی عمیقتر ببینید و بررسی کنید. از دریافت ایدههای سازنده لذت خواهم برد.