توصیه‌هایی برای آموختن زبانهای خارجی

آموختن زبان خارجی یکی از دغدغه‌های اصلی ماست و با توجه به ارتباط کم با زبانهای خارجی در زندگی روزمره و به ویژه دانشگاه و مدارس و نیز تعامل کم با افراد خارجی به طور عام، از چالشهای عمده جامعه ایرانی است. این همه کلاسهای زبان هم برگزار می‌شود ولی آخرش دستاوردی ندارد. آدم میشناسم دوازده سال رفته کلاس زبان هنوز اعتماد به نفس صحبت نداره!
این متن را در بیزنس اینسایدر خواندم که جالب به نظرم رسید و آموزنده. مقاله‌ای با عنوان دیپلماتها چطور زبانهای خارجی را یاد می گیرند، توسط یکی از دیپلماتهای آمریکایی نوشته شده که دوران آموختن زبان آلمانی برای مأموریت پیش رویش در اتریش را سپری می‌کند. به نظرم رسید بد نباشد یک خلاصه کوتاه پنج دقیقه‌ای ازش تهیه کنم و برای دوستان بگذارم:
«آموزشها در موسسه زبانهای خارجی وزارت خارجه آمریکا برگزار می‌شوند و معلمها از افراد بومی همان کشور مبدأ هستند. حداقل پنج ساعت در روز روی مکالمه، تکنیکهای مصاحبه، خواندن و ارائه کردن صرف می‌شود. تقریبأ تمام کلاس، به زبان در حال آموزش برگزار می‌شود. به ندرت شاگردان هر کلاس بیشتر از چهار نفر هستند. هر روز هم تمرین دارند که باید تو خونه انجام بدهند و البته خود نویسنده هم اعتراف کرده که نتیجه‌بخشی این تمرینها کمتر از مکالمه است، ولی در عوض به خوبی نقاط ضعف فرد را نشان می‌دهد.
یک نقطه قوت این کلاسها در برابر سایر کلاسهای معمول، هدفمند بودن و از پیش مشخص بودن مقصود از آموزش این زبان است. همه دیپلمات هستند و معلوم است که قرار است چه اموری را مورد مذاکره قرار دهند. به همین خاطر موضوعات چالش برانگیز بحث می‌شوند. آنها ناگزیرند مسائل دشوار، ولی مشخصی مثل قانون اساسی آمریکا، مسائل محیط زیستی، اقتصاد، آموزش و سایر موضوعات احتمالی مذاکرات سیاسی را تمرین کنند.
یک تمرین جالب آنها که من تا حالا امتحانش نکرده‌ام و نمی توانم نظر بدهم، مصاحبه با یک فرد به زبان مقصد و سپس ترجمه آن به زبان مادری (انگلیسی) است. اینطوری معلم به درستی می‌تواند دریابد کجاها را طرف متوجه نشده یا اشتباه فهمیده. (از بخش آزمایشگاه زبان و تکنولوژیها صرف نظر می‌کنم)
نکته دیگری که طبیعی هم هست طول متفاوت آموزش زبانها است. انتظار می‌رود زبانهای رومی (لاتینی) مثل فرانسه، اسپانیولی و امثال آن را در چهار ماه آموخت، آلمانی را کمی بیشتر، روسی را از آن هم بیشتر و زبانهای دارای گرامر متفاوت مثل چینی، کره‌ای و عربی را بیش از یک سال. البته اگر در نظر بگیریم که این آموختن یک شغل تمام وقت تلقی می‌شود و در ازای آن پول خوبی می‌گیرند، شاید نظرمان نسبت به دشواری تمرین هرروزه آنها عوض بشود ضمن اینکه بعد از آموزش هم یک مدت به کشوری با آن زبان سفر می‌کنند تا به طور تمام وقت درگیر آن زبان شوند.»
بقیه مقاله به سایر جزئیات می‌پردازد و مواردی که در بیشترشان با نویسنده موافقم. به ویژه اینکه در سلسله مراتب خدمتی آنها دانستن زبانهای خارجی الزام ارتقاء رتبه است و اغلب آنها هم خیلی خوب از عهده این کار برمی‌آیند.در صورتی که علاقه‌مندید خواندن کل مقاله را که روان هم نوشته شده توصیه می‌کنم.
تجربه شخصی من: همین دوشنبه، یعنی سه روز دیگه امتحان ماژول اول زبان دانمارکی دارم. از کلاسهای دانمارکی اینجا چندان راضی نیستم، گرچه رایگان هستند و خیلی سخاوتمندانه کلی امکانات در اختیارمان می‌گذارند، ولی شیوه تدریس در آن بسیار کند و یواش است و برای من حوصله سَربَر. آنقدر که علیرغم اینکه دوره فشرده را گرفته‌ام که فرصت نفس کشیدن بهم ندهد، به خاطر ریتم نسبتأ کند پیشرفت و طمأنینه همیشگی اینجا، هفته‌ای یکی دو روز بیشتر نمی‌روم و ترجیح می‌دهم خودم بیاموزم.
اینجا تمرکز بر کتاب است و بر گرامر، که خود این امر کمی خسته‌کننده می‌کند ماجرا را. وقتی کنارش بگذاریم با برخی تأکیدهای بی‌دلیل و بی‌خود، مثلأ در هفته دوم با کیف پول و مدادتراش و جاسویچی و رژلب آشنا شدن و یا در هفته پنجم ششم به پسرخاله و پسر عمو و پسر پسردایی پرداختن (که همه مواردی هستند که به ندرت استفاده می‌شوند و به ویژه در ابتدای آموختن یک زبان چندان اولویتی ندارند) احتمالأ به این نتیجه می‌رسیم که جدی گرفتن کلاس ممکن است وقت و علاقه را بکُشد و زبان‌آموزی را که همیشه برای من شیرین و لذتبخش بوده، به یک فرایند خسته کننده تبدیل کند. به همین خاطر به سبک همیشگی و خودخوان خودم روی آورده‌ام ولی خب هفته‌ای یکبار می‌روم و از امکانات معلم خصوصی آماده در آزمایشگاه زبان استفاده می‌کنم تا بهتر شوم.
یکی دیگر از مشکلات کلاسهای اینجا، که دوست خوبم البرز همان روزهای اول به درستی اشاره کرد، این است که کلاس ما افراد تحصیلکرده است که همه انگلیسی بلدیم، به همین خاطر هنوز که هنوزه همه با هم انگلیسی حرف می‌زنیم، در حالیکه کلاس افراد کم سواد، چون هر کس از جایی اومده و زبان مشترکی ندارند، همون هفته دوم شروع میکنند با هم دانمارکی حرف زدن و در نتیجه الان بعد از یک ترم دو ماه و نیمه، آنها به راحتی دانمارکی صحبت می‌کنند، ولی بچه‌های کلاس ما که تازه دوتاشون هم زن خانه‌دارند که هیچ کاری ندارند جز صبح تا شب خوندن، هنوز اعتماد به نفس دانمارکی حرف زدن ندارند!
از نظر من، بهترین روش درگیر شدن با یک زبان خارجی، شنیدن و درگیر شدن دائمی آن است، آن هم به شکل تکرار شدنی. اینطوری بعد از مدتی آدم احساس می‌کند که ریتم زبان را در دست گرفته. همین دیدن فیلمها و سریالها و اخبار یکی از شیوه‌های خیلی خوب آموزش هستند که من را خیلی اصلاح کرده‌اند در تلفظ و در اصطلاحات. به ویژه، به ویژه و به ویژه سریال که باعث می‌شود شما مدت طولانی با صحبت کردن یک شخصیت خو بگیرید و هی لهجه‌ها و تلفظ‌های متفاوت به اشتباه نیندازدتان. مثلأ من با شخصیت شلدون کوپر در بیگ بنگ تئوری به حدی خو گرفته و عاشقش شدم، که چندین بار تمام اپیزودهای آن را تماشا کرده‌ام و حتی توی خونه و با خودم هم مثل شلدون انگلیسی بلغور می‌کنم! (اساسأ من معتقدم دکترترین دکتر دنیا دکتر شلدون کوپر است و بقیه فقط یک ورق کاغذ دستشان دارند! )
یک نکته دیگه: عمیقأ معتقدم که روانی در زبان خارجی متفاوت از صرفأ بلد بودن زبان خارجی است. زبان انگلیسی من خیلی خوب نیست و به ویژه به خاطر خصلت خودخوانی‌ام خیلی واژه‌ها را اشتباه تلفظ‌ می‌کنم، ولی به خاطر تماشای زیاد سریالها در این مدت، انگلیسی نه چندان خوبم را روان صحبت می‌کنم و استفاده دائم از اصطلاحات و واژه‌های ترکیبی سبب می‌شود که طرف مقابلم حس نکند که انگلیسیم بد است، فقط متوجه می‌شود لهجه دارم. در حالیکه کسانی را می‌شناسم که خیلی درست‌تر از من انگلیسی حرف می‌زنند ولی به دلیل عدم روانی و دربند گرامر بودن، روان به نظر نمی‌رسند و قادر به اداره مکالمه نیستند. به همین خاطر روانی را از طریق تماشای دائمی و چندباره سریالها توصیه می‌کنم، به حدی که با شنیدن هم بتوانید دریابید چه می‌گوید.
توصیه بعدی من هم این است که از کتابهای آموزش زبان استفاده نکنید. اساسأ آموختن زبان برای زبان خیلی خسته‌کننده است، در حالیکه آموختن زبان به طور هدفمند برای استفاده و لذت بردن از یک موضوع دیگر سبب می‌شود زبان یک واسطه باشد و کمی به ناخودآگاه مرتبط شود. کتابهای آموزش زبان خسته‌کننده، نچسب، باهم ناپیوسته و حوصله‌سَربَر هستند و هیچوقت سبب علاقه‌مندی ما نشدند. کتابهای انگلیسی دوم راهنمایی یادمان است دیگر: علی پنجره را باز کرد، حسین پنجره را بست…. هیچ کداممان هم آخرش با آنها چیزی نیاموختیم. ولی درگیر شدن با یک موضوع جذاب و هیجان انگیز به زبان مورد نظر، کمک می‌کند فرایند آموختن زبان با لذت بیشتری پیش برود.
آخرین توصیه‌ام هم این است که توصیه‌های مرا برای همه یکسان نپندارید و نسخه همگانی تلقی نکنید. هر کسی سبک آموختن خودش را دارد. مهم است که بدانید چطور می‌آموزید. من سبک آموختن خودم را درک کرده‌ام و دقیقأ می‌دانم چی را حذف کنم و روی چی تمرکز کنم. ممکن است شما یا دیگران سبک دیگری را منطبق با خودتان بیابید. مهم است که بدانید چگونه بیشترین تطابق آموختن با نظام یادگیریتان را به دست می‌آورید.
زبان دان باشید و از آموختنش لذت ببرید که یک زبان جدید، یک دنیای جدید است 😉

http://www.fluentin3months.com/diplomat/#ixzz31tBLIn7S