تمدید ریاست دکتر روشندل بر دانشکدگان مدیریت: آنچه از او آموختم
امروز حکم تمدید ریاست سه ساله دکتر طاهر روشندل اربطانی، رئیس، دوست، همکار و استاد عزیزم صادر شد و به رغم تغییر در رویکرد مدیریت کلان دانشگاه تهران، مدیریت شایسته او که با حمایت بسیار قاطع اعضای هیئت علمی از ایشان در نظرسنجی انتخاب رئیس همراه بود، ادامه خواهد داشت. خوشحالم که برای سه سال دیگر هم دانشکدگان مدیریت از دانش، تجربه و جسارت و نیروی جوانی او بهره خواهد برد. معمولا از چنین نوشتههایی که در مدح شخص خاصی است تلقی تملق میشود ولی من هیچ ابایی ندارم از اینکه در ستایش مدیریت او بنویسم و مورد اتهام تملق قرار بگیرم، به ویژه اینکه مُهر «در تیم روشندل بودن» بر پیشانی من خورده. البته در این نوشته به طور گذرا و تیتروار آنچه را که میتوان در مطلب عمومی بیان کرد مینگارم. من در این سه سال تجربه مدیریتی خودم، شکلی از تجربهنگاری را یادداشت کردهام که کاملا خصوصی نگه داشتهام و فعلا قصد ندارم عمومی کنم. شاید در زمانی دور مثلا پنج سال یا ده سال دیگر آن را به شکلی برای آموختن سایرین منتشر کنم. فعلا به دلیل برداشتهای اشتباهی که ممکن است افراد مختلف داشته باشند، انتشار این تجربهنگاری باارزش را برای زمانی نامعلوم نگه داشتهام. پس این مطلب کوتاه صرفا برای انتقال بخشهایی از مدیریت دکتر روشندل است که پنهان از چشم عموم است. این دِین را بر عهده خودم میبینم که درباره قوتهای مدیریتی او بنویسم چون باور دارم که فضیلتها را باید عیان گفت تا ترویج شوند، نه اینکه پنهان نگه داشت از ترس اتهام خودشیفتگی خود یا تملق از دیگران. پس مینویسم تا کسانی که از این ویژگیها بیخبرند به آن پی ببرند، گرچه آنچه من مینگارم فقط بخشی از صفات مثبت اوست و «همچنان هیچ نگفتیم که صد چندین است» و پردهای از آن منظر حسن برافکنم که به قول سعدی:
کاشکی پرده برافتادی از آن منظر حُسن، تا همه خلق ببینند نگارستان را؛
همه را دیده در اوصاف تو حیران ماندی، تا دگر عیب نگویند من حیران را؛
لیکن آن نقش که در روی تو من میبینم، همه را دیده نباشد که ببینند آن را؛
پدرم بهم میگفت همیشه به آدمهای بلد خوب نگاه کن. فقط با خوب نگاه کردن به آنها بسیار یاد میگیری. هر چه گذشت بیشتر به درستی حرف او پی بردم. من مدت زمان زیادی را در دفتر دکتر روشندل و کنار او گذراندم و فقط با نگاه کردن به او و چگونگی برخوردش با مسائل، بسیار آموختم. عجیب نیست که همین الان در مجموعه تحت مدیریت خودم در بسیاری از موارد الگوهایی را به کار میبرم که پیشتر به عنوان عضوی از تیم مدیریتی روشندل آموختم. سبک مدیریتی دکتر روشندل هم چنین است که زمان زیادی را با معاونان و تیمش میگذراند و در بسیاری از موارد ما ساعتها در اتاق او و کنار او بودیم. خیلی تصمیمها هم در همین زمانها گرفته میشد و این فرصت بسیار مناسبی بود برای دیدن و یاد گرفتن. من مهمترین نکاتی که از دکتر روشندل آموختم را به صورت تیتروار مینویسم و هر کدام را با مصداقهایی همراه میکنم تا خوانندگانی که خبر ندارند دانشکدگان مدیریت چه بود و اکنون چه شد با حداقل دستاوردهای مدیریتی او آشنا شوند:
۱٫ حمایتگری: اگر به من بگویند فقط یک ویژگی از دکتر روشندل را بگو، من میگویم حمایتگری بیچون و چرا از دوستان و مدیرانش. در حالیکه بسیاری از دوستانم که جایگاه مدیریتی دارند از روسای بالادستی خود نالانند که به گاه خطر و دشواری آنها را رها میکنند و حتی گاهی آنها را ملزم به برعهده گرفتن مسئولیتهایی میکنند که نباید، دکتر روشندل بسیار حامی مدیرانش است. این خیلی صفت مهمی است. وقتی مدیر دکتر روشندل هستی، خیالت راحت است که در هر موردی که مشکلی پیش بیاید از حمایت بیچون و چرای او بهرهمند میشوی. اینقدر موارد و مصداقهای متعدد از حمایت او دیدهام و کیف کردهام که نمیدانم کدام را بگویم. آموخته من از او (و همینطور از پدرم) این بوده که همواره حامی زیردستت باش. وقتی برایش مشکلی پیش آمد سینه سپر کن و مسئولیتش را برعهده بگیر و از او دفاع کن. سعی کردم در دوره مدیریت خودم هم برای کارکنانم چنین باشم و همواره از آنها حمایت کنم. برخی بازخوردهایی که بعد از پایان هر دوره مدیریتم از کارکنان سابقم دریافت کردم و بسیار شادم کرده همین بوده که شما حامی بودید، همیشه میدانستیم در شرایط سخت تنها نمیمانیم، شما برای ما میجنگیدید.
۲٫ سخاوتمند بودن: سخاوت، گشاده دستی و بلندنظری یکی دیگر از ویژگیهای جذاب دکتر روشندل است که کار با او را بسیار شیرین میکند. تقریبا در هر زمینهای روح بلندنظر او را میتوان حس کرد. در مواردی که نمیتوانم بیان کنم چنان سخاوت فوقالعادهای از او دیدم که جداً برایم باورنکردنی بود و از ته دل لذت بردم. خیلی مهم است که مدیر خسیس نباشد و از حال و روز مدیران و کارکنانش باخبر باشد و به آنها مادی و معنوی رسیدگی کند. به قول حافظ «خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش» و او دغدغه افراد تحت مسئولیتش از دانشجوی بیبضاعت تا پرسنلی که با حقوق کم میسازند و مشکل دارند را همواره داشته و به شکلهای مختلف رسیدگی کرده. این سخاوتمند بودن اشکال مختلفی دارد. مثلا در هیئت ممیزه برای ارتقای همکاران، حتی کسانی که از نظر فکری چندان موافق او نبودهاند، تلاش بسیار میکند و هرطور شده رای را برای ارتقای آن همکار به دست میآورد. البته و صد البته این تلاش از این رو موفق است که پیشتر مورد ارزیابی دقیق توسط کمیته تخصصی دانشکدگان قرار میدهد و نقاط ضعف پرونده شناسایی میشوند و از همکار مربوطه خواسته میشود پرونده را تقویت کند، ولی بعدش دیگه همه مطمئنند که دکتر روشندل ارتقا را برایش خواهد گرفت. برای او مهم است که افراد در دوره او ارتقا یابند و رشد کنند و موفقیت آنها را موفقیت خود میداند. میخواهد رئیس آدمهای بزرگ باشد نه رئیس آدمهای کوتوله. آنچه من از این ویژگی او آموختم گشاده دست بودن در ارزیابی و پاداشدهی کارکنانم بوده. علاوه بر این هدفگذاری کردم که در هر دوره مسئولیتم یکی از کارکنانم به عنوان فرد نمونه در سطح دانشگاه انتخاب شود. وقتی معاون پژوهش و فناوری بودم در جلسه انتخاب فرد برگزیده بسیار جنگیدم و به طرق مختلف در کمیته ارزیابی تلاش کردم تا در ظرفیتهایی که سهمیه دانشکده قطعی نشده و سهمیه کمیسیون محدودیت دارد، حتما برگزیدهای از دانشکدگان مدیریت حضور داشته باشد. در مسئولیت مشاور امور بینالملل همینطور. آنقدر در جلسه ارزیابی تلاش کردم تا از دانشکدگان مدیریت هم همکاری عضو هیئت علمی و هم همکاری از کارمندان به عنوان برگزیده دانشگاه انتخاب شود. الان هم به طور فردی پرونده اعضای هیئت علمی دانشکده تجارت و بازرگانی را بررسی میکنم و کمک میکنم که در هر جشنواره دانشگاه تهران که شرایطش وجود داشته باشد برگزیدهای از این دانشکده داشته باشیم. علاوه بر این همواره حق مدیریت دریافتی خودم را خرج مجموعه و افراد کردهام تا جایگزین کمبود منابع باشد و خجالتزده افراد نباشم و ضمنا در برابر مهمانان خارج از مجموعه هم سری افراشته داشته باشیم.
۳٫ قدردانی: هر کس هر کار مفیدی میکند را بارها مورد ستایش عمومی قرار میدهد. در حالی که خیلی افراد گلایه میکنند که کاری که ما میکنیم آخرش به نام مدیرمان تمام میشود و کسی از ما نامی نمیبرد، از ویژگیهای واقعا برجسته دکتر روشندل این است که هر کسی در شروع، انجام یا پایان کاری نقش داشته را در مجالس عمومی و خصوصی نام میبرد و تقدیر میکند. بارها و بارها از من به خاطر رتبه الف شدن نشریات دانشکده، نوسازی ساحتمان الغدیر، حامی مالی آوردن برای مستند دانشکدگان، و … کارهای دیگری که کردهام در جلسات عمومی و خصوصی تقدیر کرده است. همینطور هم از هر کسی که در جذب سرمایهگدار و حامی دخیل است یا در بهبود فرایندها نقش داشته، یا در اسناد دانشکده مشارکت کرده یا … . این صفت بسیار خوب سبب میشود که نه تنها افراد هر چه دارند را در طبق اخلاص بگذارند و عرضه کنند، بلکه مشوقی هم هست برای آوردن همه داراییهای خود به دانشکدگان مدیریت. من همیشه قدردان افراد بودهام ولی اغلب خصوصی. یکی از صفتهایی که در دوره کار با دکتر روشندل در من تقویت شد همین «با صدای بلند و عمومی قدردانی کردن» از افرادم است.
۴٫ نیروی جوانی و پرانرژی بودن: آخ آخ آخ … این یکی من را کشته! قبل از ریاست روشندل همه مرا به انرژی داشتن و پرکاری میشناختند. در دوران ریاست دکتر روشندل، خود او چنان پرانرژی و پرکار ظاهر شد که من هن و هن کنان فقط دنبالش میدویدهام که به گرد پایش برسم. واقعا معاون دکتر روشندل بودن خیلی سخت است چون باید بتوانی با آن نیروی جوانی که او دارد و بدو بدو از این پروژه به آن پروژه و از این جلسه به آن یکی جلسه میرود هماهنگ شوی. من که واقعاً از نفس افتادم. به نظرم این جوانی (متولد بهمن ۱۳۵۷ است و شش ماه هم از من جوانتر!) و انرژی او مصداق بارز اعتماد به جوانان است. تیم او هم جوان است و هیئت رئیسه او نیز همواره شامل جوانان حدودا ۴۰ ساله بوده.
۵٫ جسور بودن: این جسارت در تصمیمگیری و اجرا را من آخر هم نیاموختم! در حالی که من به دلیل مسئولیتها و تبعاتی که تصمیمات مدیریتی دارد تا حد زیادی محافظهکار و محتاط عمل کردهام، او واقعا جسورانه تصمیماتی را گرفت و اجرا کرد که بسیاری از تبعات آن میترسیدهاند. جالب هم اینجاست که تقریبا همه تصمیمات برای نفع عمومی بوده و هیچ منفعت شخصی برای او نداشته ولی در حالیکه من گاه حتی میترسم مشابه آن تصمیم را به رغم منفعت برای زندگی خصوصی خودم بگیرم، او برای چیزی که نفع عمومی است و هیچ ارتباطی با زندگی شخصیش نداشته تصمیمی جسورانه گرفته و خودش هم با علم به تبعاتش اجرا کرده و وقتی من ابراز نگرانی میکردم، میگفت «نمیشه که از ترس اینکه این میشود و آن میشود هیچ نکنیم و دست روی دست بگذاریم. بالاخره یک نفر باید کاری انجام بدهد». چنین مدیری واقعا سرمایه ملی است و من از ته دل برایش کار میکنم و از اینه متهم به تملق شوم هم نمیترسم. دوباره اعتراف کنم که من این ویژگی را نیاموختهام و هنوز مدیری عافیت طلب و محتاط هستم و تلاش میکنم از تصمیمهای پرخطر اجتناب کنم.
۶٫ مدیریت مشارکتی: یکی دیگر از ویژگیهای مدیریتی قابل ستایش دکتر روشندل، سهیم کردن همه در تصمیمات است. او در ابتدای مدیریتش کمیتههای گوناگون ایجاد کرد و همه اعضای هیئت علمی را به عضویت در این شوراها تشویق کرد. در چارچوب این کمیتهها تصمیمات گرفته میشد و به هیئت رئیسه منتقل میشد و ما هم در هیئت رئیسه مصوب میکردیم. اینطوری یک تصمیم پشتوانه یک کمیته حداقل ۷-۸ نفره و یک هیئت رئیسه ۵ نفره را داشت و این جمعی بودن تصمیم، راه را بر مخالفتها و اعتراضهای احتمالی میبست. در بسیاری از پروژهها هم اصرار میکرد که اعضای هیئت علمی متخصص موضوع حضور داشته باشند و دعوت شوند. امضای گروهی بر پای هر تصمیمی نشانهای از توافق عمومی اعضای هیئت علمی بر سر آن تصمیم است و شاید به همین دلیل تصمیمهای مهمی در این دوره گرفته و اجرا شد که احتمالا روسای قبلی از ترس مخالفت گروهی نمیتوانستند بگیرند. من هم از او یاد گرفتهام و همین الان هر تصمیمی را برعهده گروه و شورای دانشکده میگذارم و امضای جمعی ما پای آن تصمیمات درج میشود که نشانه این است که همه یا اکثریت با آن موافقند.
۷٫ کار تیمی و یاران همدل: یکی از ویژگیهای ستودنی دکتر روشندل که در این دوره نمود پیدا کرد وجود طیفی از ارادتمندان به او بوده که واقعا به خاطر خود او همکاری میکردند. یکیش هم خودم. علاقه قلبی به دکتر روشندل که به خاطر همان صفتهایی که گفتم ایجاد شده، تیمی را ایجاد کرده که دست او را به عنوان مدیر در اجرای برنامههایش باز گذاشته. این ارادت نه به زور و بده بستان، که به دلیل مهربانی و خوشقلبی و معرفت ایجاد شده. من بارها گفتهام که به مصداق «ما را نمیگشایند از قید مهربانی»، بارها و بارها خواستهام از پست اجرایی کنارهگیری کنم ولی قید ارادتی که به مهربانی در من ایجاد شده اجازه نداده دست از کار بکشم. دوستان دیگر هم بارها گفتهاند که روزی که روشندل نباشد ما هم نیستیم و میرویم به زندگی خودمان میرسیم. به نظرم وجود این حلقه بزرگ ارادتمندان و تیم همدل یکی از ابزارهای موفقیت دکتر روشندل بوده. او به راحتی میتواند به مدیرانش اعتماد کند که در مسیر او حرکت میکنند و به عنوان یک تیم برنامههایش را اجرا میکنند. این تیم مخلص داشتن را در کمتر کسی سراغ دارم و در مجموعه دانشکدگان مدیریت هم کمتر مییابم کسی را که چنین تیمی از ارادتمندان قلبی دور خود داشته باشد.
۸ ایراندوستی: این صفت آخر به غایت ستودنی است. در روزگاری که گروههای قومگرا تلاش دارند عشق به ایران را کمرنگ کنند، بارها و بارها ایراندوستی عملی و نه شعاری او را به چشم دیدهام. یکبار در جلسه هیئت رئیسه هنگام بررسی یک موضوع برای تصمیمگیری به پسردایی شهیدش اشاره کرد که موقع رفتن به جبهه گفته بود «اگه من نروم، کی برای این وطن برود؟» و اشاره میکرد که اگر الان ما برای ایران نکنیم چه کس دیگری میکند؟ در جشن دو هفته پیش نودانشجویان هم خطاب به همه ورودیهای جدید از ته دل ایران را ستود که «اینجا سرزمین آبا و اجدادی ماست، کجا برویم؟ اگر هم برویم باید برای کسب علم برویم و هرطور شده کشور را بهرهمند کنیم». در مورد دیگر همکاری از انگلیس آمده بود و ارائهای از دانشگاههای انگلیس میکرد و اینکه برخی ویژگیها بیش از صد سال قدمت دارند، دکتر روشندل گفت: «ما هم در جایگاه صد سال پیش انگلیسیم. آنها پدرانشان کردند تا فرزندانشان امروز استفاده کنند، ما هم امروز میکنیم تا فرزندانمان استفاده کنند و به ایرانی بودنشان افتحار کنند». یکبار دیگر که صحبت از فرصتهای رفتن به خارج از کشور شد گفت «اینجا خانه آبا و اجدادی ماست. نمیشه که رهایش کنیم و برویم. اگه ما که مجموعهای از دارایی این کشوریم بگذاریم برویم کی نسل آینده را پرورش دهد؟» روزی که مرا برای ریاست دانشکده تجارت و بازرگانی راضی میکرد، در حالی که من اصرار میکردم که من کارهایم را کردهام و الان وقت لذت بردن از زندگی شخصیم است، گفت «خدا به من و تو بسیار عطیه داده و انواع موهبت را ارزانی کرده. نمیشه که بگوییم خب ما سهممان را از زندگی گرفتهایم و میخواهیم به لذت زندگی شخصی خودمان برسیم. ما در برابر این وطن وظیفهای داریم و باید آن موهبتها را به این مردم پس بدهیم». من گواهی میدهم که هر جا که از ایران و «این وطن» سخن گفته به مهر و علاقه قلبی بوده.
اینها فقط بخشی از ویژگیهای مدیریتی دکتر روشندل بودند که مدتها با خودم عهد کرده بودم به شکل عام بنویسم و منتشر کنم. آوازه مدیریتی او چنان در دانشگاه تهران پیچیده که در جلسهای همکارانی از یک دانشکده دیگر به من گفتند نمیشود ما هم زیرمجموعه دانشگدگان مدیریت شویم؟ من ابتدا فکر کردم شوخی میکنند و لبخندی زدم ولی بعد دیدم که کاملا جدی هستند. وقتی برگشتم به دکتر روشندل پس از نقل ماجرا گفتم: «همه مرزی ز مهربانی تو، در تمنای مرزبانی تو» (نظامی گنجوی) و اینکه چنان آوازه کاردانیات پیچیده که همه مایلند در مجموعه تو باشند و حتی دانشکده مستقل هم حاضر است استقلالش را از دست بدهد و بیاید زیر چتر دانشکدگان مدیریت، که «در بند تو خوشتر ز رهایی» (سعدی). الان هم که ریاست او تمدید شده تردید ندارم که خوشنامی او به کارآمدی مدیریتی ادامه خواهد یافت.
وقتی به این سه سال دوره مدیریت او نگاه میکنم و دانشکده مدیریت قدیم را با دانشکدگان مدیریت جدید مقایسه میکنم، میراث بزرگی را میبینم: فضایی که قبلا از هر طرف با درهای آهنی زشت محصور شده بود و دانشکده به سه راهروی مجزا تبدیل شده بود ولی اکنون با برداشتن تمام آن آهنهای زشت، یک فضای کاملا باز داریم که از هر نقطه آن میتوان در یک خط تقریبا مستقیم به هر نقطه دیگر رفت. سردر بزرگ و باشکوهی که کاملا به خرج حامیان (اینجا دکتر مصلی نژاد) و با مبلغ ۱۴ میلیارد تومان ساخته شد بدون ریالی از دانشگاه و بودجه عمومی. ساختمان بزرگ توسعه رهبران کسب و کار که با هزینه حدودا ۵۰۰ میلیارد تومانی (با تجهیزات) توسط مجموعه صنعتی گلرنگ در حال ساخت است. حتی مواردی که موفق پیش نرفتند، مثل ساختمان تجاریسازی فناوری که توسط شرکت «هایوب» تعهد شده بود و پس از گودبرداری این شرکت به دلیل افت درآمدهایش ادامه نداد هم ۲۰ میلیارد تومان هزینه برای آن شرکت در بر داشته که در خلال آن اتاق برق دانشکدگان توسعه یافت و نوسازی شد و تجهیزات جدیدی نیز به آن افزوده شد (خود من به دکتر روشندل میگویم همین زمین گودبرداری شده هم یک موفقیت است. ۲۰ میلیارد پول وارد دانشکدگان کردی و طی آن برق و مسیر قنات هم اصلاح شدند و الان با هزینه کمتری میتوان آن را ساخت). تبدیل دانشکده مدیریت به دانشکدگان مدیریت و توسعه گروهها به شش دانشکده مجزا از جمله اقدامات دیگر دکتر روشندل و البته دکتر مقیمی بود که با موفقیت اجرا شد و شرایط را برای توسعه رشتهها و تخصصهای مدیریتی هموار کرد. نوسازی و تجهیز اغلب کلاسها به شکل کلاسهای شیک با صندلیهای مناسب برای دانشجویان و تختههای هوشمند برای تدریس از جمله دستاوردهای دیگر این دوره است. اساساً مهارت دکتر روشندل در جذب حامی و سرازیر کردن پول به دانشکدگان مدیریت، آن هم در شرایطی که اقتصاد کشور در شرایط نامناسبی به سر میبرد واقعا ستودنی است. ضمن اینکه فارغ از موفقیتهای مالی، اعتنا به مسائل معنوی هم صورت میگرفت. مثلا معمولا جلسههای هیئت رئیسه را بعد از تلاوت قرآن، من با الهام از «هفت کشور نمیکنند امروز، بیمقالات سعدی انجمنی» با حکایتی از سعدی شروع میکردم و به نظرم از معدود سازمانهای دولتی بودهایم که جلسات رسمی آن با آثار ادبی شروع میشده. هزینه برای خرید و بهروزرسانی کتابها، ارتقای رتبه نشریات علمی، ارائه مشاوره روانشناسی به دانشجویان، پرداخت هزینه اردوهای دانشجویی نمونههایی از توجه به کیفیتهای دانشدگان مدیریت است. شاید شاخصترین ویژگی این دانشکدگان (که در دوره روسای قبلی سنت آن گذاشته شد و در این دوره هم ادامه یافت) توجه به کیفیت تغذیه دانشجویان است که دانشکدگان مدیریت هزینه سنگینی را برای افزایش کیفیت نسبت به آنچه دانشگاه میدهد میپردازد. مثلا دانشگاه برنج خارجی میدهد ولی دانشکدگان مدیریت برنج مرغوب ایرانی استفاده میکند و نیز کنار غذا دسری همچون میوه و شربت و حتی در مواردی هویج بستنی میدهد بدون اینکه افزایش قیمتی برای دانشجو داشته باشد. اینها همه دانشکدگان مدیریت دانشگاه تهران را خاص و ویژه کرده است.
این مطلب را با این جمله از اکبر ترکان خاتمه میدهم که «مملکت برای پرورش یک مدیر کارآمد هزینه بسیار میکند و خیلی سخت یک مدیر خوب پرورش مییابد». با تاکید بسیارم بر این جمله و اینکه واقعا کلی دانش و تجربه لازم است تا یک مدیر خوب مثل دکتر روشندل پرورش یابد، او را یک سرمایه ملی میدانم که با توجه به جوان بودنش میتواند در آینده در سطحی بالاتر از دانشکدگان، و در سطح کشور خدمت کند و اثرگذار باشد. تمدید ریاست او بر دانشکدگان فرصتی است تا ارتقای کیفی را پس از این فاز توسعه دنبال کنیم و تردید ندارم که چنین خواهد شد. سه سال آینده دانشکدگان مدیریت را ببینید.
باز هم میگویم که آنچه نوشتم نه از سر تملق که از ارادت قلبی و اطمینان به تعهد به کار برای ایران است. او نیازی به تملق من ندارد، ضمن اینکه همواره در کنار ستایش او، به عنوان مشاورش نواحی ضعف را هم گفتهام و او هم نشان داده که بیش از تحسین، گوش شنوا در برابر انتقاد دارد و به خوبی سخن منتقدان را میشنود. این نوشته را به پایان میبرم گرچه حکایت همچنان باقی است و «به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی». امیدوارم مدیرانی مثل او در کشور تکثیر شوند و من هم بتوانم در اندازه خودم مدیریتی اثربخش مثل او انجام دهم. کشور ما نیازمند مدیران تواناست و یکی از ابزارهای پرورش مدیران جدید، ستایش کارهای شایسته مدیران موجود است و باید آنها را به طور علنی تحسین کنیم تا الگویی برای مدیران جوانتر باشد. امید که این نوشته پردهای برانداخته باشد از تواناییهای مدیریتی دکتر روشندل برای مخاطبانی که او را از دور میبینند ولی به ظرایف و قابلیتهای مدیریتی او اشراف ندارند.