باز هم در نکوهش روش نظریه داده بنیاد
امروز دقایقی در کلاس دکتر افشین امیدی حاضر بودم. در فرازی گفت: داور چند مقاله از ژورنالهای ایرانی شدم و بعد از داوری متوجه شدم چرا شما اینقدر از نظریه داده بنیاد (گرندد تئوری) و مخصوصا رویکرد اشتراوس و کوربین بد میگویید و نمیگذارید هیچیک از دانشجویانتان با این روش کار کند و داوری این مقالات را نمیپذیرید. همه مقالهها شدهاند گرندد تئوری و پنج تا دسته و دانشجو هم چند تا مصاحبه کرده و عناصر را میریزد در این پنج تا دسته و میگه این هم مقاله و پایاننامه من!
گفتم این جنایتی است که خودم در آن شریکم! در سال ۹۱ که دفاع کردم گفتم چرا نباید علم را آزادانه نشر داد؟ نسخه ورد پایاننامه دکتریم را گذاشتم در همین سایتم. بعد از آن دیگه کلی از دانشجویان دکتری این نسخه کار مرا برداشته و دیده که اه! چه کار ساده و خوبی. همین کار را میگذارم جلویم و مناسب کار خودم تغییرش میدهم. هنوز بعد از ۱۲ سال و هنگام داوری مقالهها یا پایاننامهها ردپای کار خودم و جملات خودم را در برخی از مقالهها و پایاننامهها میبینم. این نه به معنای خوب بودن کار من، بلکه به دلیل سهولت کار با استفاده از یک «شابلون» است. خودم هم باشم طبیعتا ترجیح میدهم یک کار نسبتا قابل قبول را بکنم شابلون کارم و بخش به بخش آن را متناسب با کار خودم تغییر دهم. با توجه به چالشهای پایاننامه و اینکه دانشجوی عملگرا ابتدا فارغالتحصیلی خود را در نظر میگیرد، کسی را نمیشود سرزنش کرد.
روش نظریه داده بنیاد (و زیر مجموعههای آن مثل تحلیل مضمونی یا Thematic Analysis) کلا روشی است که اگر قرار باشد به درستی استفاده شود کاربرد کمی دارد. به درد زمانی میخورد که نظریههای موجود به کار تفسیر ما نمیآیند. به همین دلیل ناگزیریم از دادههایی که جمع میکنیم مقدمات یک نظریه را فراهم کنیم. این روش به شدت تفسیری است و به پژوهشگر بستگی دارد که چگونه آن را تفسیر کند. به همین دلیل چندان داوری پذیر هم نیست چون اصالت تفسیر به ذهن محقق داده شده و در خیلی موارد داور نمیتواند به دلیل تفاوت ساختار قضاوت ذهنی کار پژوهشگر را نقد کند. کلاً روشی است که از پژوهشگران شناخته شده و افراد دارای وجاهت علمی پذیرفته است و یک دانشجوی دکتری یا یک هیئت علمی جوان هم چندان در جایگاه استفاده از این روش نیست، یعنی اعتبار نویسنده بر اعتبار محتوا سایه میاندازد و به اعتبار تجربه و دانش انباشته نویسنده، از افراد برجسته قبول میشود.
علاوه بر این برای حوزههای نوپدید و در حال شکلگیری استفاده میشود. مثلا وقتی من از این روش برای شکل گیری چارچوب کارآفرینی رسانهای استفاده کردم واقعا کارآفرینی رسانهای حوزهای جدید بود که حتی مرزهای دانشی آن هم شناسایی نشده بود. کار من در آن ظرف زمانی کاملا درست و بجا بود و باید از این روش استفاده میکردم تا مرزهای حوزه را تعیین کنم و حدود و ثغور آن را ترسیم کنم. واقعا چند حوزه دیگر داریم که مرزهای آن چنین ناشناخته باشند که نظریههای موجود پاسخگوی بررسی علمی آن نباشد و یک نفر باید مرزهای آن را مشخص کند و بعد یک نفر دیگر روابط عناصر را تبیین کند و سپس توسعههای بعدی به عمل بیاید؟ خیلی کم هستند.
پس توصیه من: نکنید عزیزانم، نکنید. دست از سر این روش بردارید که کاربردش کم است و اصلا در سطح دانشجوی دکتری هم نیست و چاپ مقاله آن در ژورنالهای معتبر هم دشوار است (به ویژه به دلیل ماهیت زباشناختی آن). این همه روش جذاب وجود دارد. از من میپرسید بروید پژوهشهای با رویکرد آزمایشگاهی (Empirical) انجام دهید. دانشکدگان مدیریت هم که آزمایشگاه کسب و کار دارد و در آن میتوانید آزمایشهای واقعی انجام دهید. انتشار مقالات این رویکرد هم خیلی آسانتر است. سردبیران نشریات میبینند دادههای اولیه حاصل از نمونه واقعی جمعآوری شده، آن هم نه به شکل پرسشنامه و مصاحبه که هزار و یک ایراد دارد، اشتیاق بیشتری به انتشار آن نشان میدهند. البته در این زمینه هم توصیه میکنیم که خیلی روی طراحی تحقیق وقت بگذارید چون سردبیران و داوران به طراحی تحقیق که خود نوع دادهها را تعیین میکند حساسند و آن را میبینند، ولی ماهیتا پژوهشهای رویکرد آزمایشگاهی بسیار قابل اعتناتر و معتبرتر از رویکرد گرندد تئوری هستند و برای شما هم امتیازات بیشتری به همراه دارند.
امید که هر چه زودتر از دیدن این همه مقاله با روش نظریه داده بنیاد (که به محض دیدن آن در چکیده دکمه رد داوری را میزنم) خلاص شویم و تنوع روشی را در کارهای دریافتی شاهد باشیم.