به بهانه اخراج مورینیو: قهرمانها روح زندگی اجتماعی ما و ذخیره روزهای سخت ما هستند. زنده باد قهرمانها!

دوستی چند وقت پیش برایم نوشته بود که مورینیو تیمش شانزدهمه. چیزی داری بگی؟ بهش گفتم همون چیزی را دارم بگم که وقتی اول جدوله می‌گم!
برخی فکر می‌کنند قهرمانها شکست‌ناپذیرند. آنها را موجودات قوی، بی‌خطا و همیشه پیروزی می‌دانند که هر ناکامی آنها را از جایگاه رفیع قهرمانی پایین می‌کشد. برای آنها قهرمان‌ها باید معصوم و بی‌خطا و بی‌اشتباه باشند. قهرمانهای خود را مقدس می‌دارند و هر کس درباره‌شون نظری بدهد که با ارزشهایشان متفاوت باشد به شدت بر سر آن موضع می‌گیرند. قهرمانهای آنها دست‌نیافتنی هستند. یکپارچه خوبی و در قامت یک اَبَرانسان.

برای من ماجرا کاملاً متفاوت است. قهرمانها انسانهای دوست‌داشتنی‌ای هستند که به زندگیمان روح و جان می‌دهند. چاشنی‌های زندگی اجتماعی‌مان هستند. بدون آنها زندگی ما روح ندارد. چند نفرمون هوادار باشگاه‌های بی‌ستاره هستیم و یا فوتبالهای بدون بازیکن برجسته را دنبال می‌کنیم؟ سیاست کدام کشور را بدون بازیگران چشمگیر می‌شناسیم؟ چقدر فیلمهای بدون بازیگر یا کارگردان مشهور را تماشا می‌کنیم؟ بدون قهرمانها زندگی رنگ و بو ندارد. برعکس گفته منتسب به گالیله که بیچاره ملتی که نیاز به قهرمان دارد (ظاهراً بنده خدا این حرف را نزده و بهش چسبانده‌اند)، من عمیقاً معتقدم که بیچاره ملتی که قهرمان ندارد و وای بر زندگی‌ای که بدون قهرمان سپری شود.
تعدادی از دوستانم که دچار مشکل عدم موفقیت مُزمن بودند را بررسی کردم. اغلبشون هیچ قهرمانی در زندگی نداشتند. الگوی نقشی نداشتند که ازش لذت ببرند و در مشکلات به او تأسی کنند. برعکس آنها من داشتم و در مشکلات بزرگم از خود می‌پرسیدم که در چنین موقعیتی بابام چه کار می‌کرد؟ علی دایی اگه تو این موقعیت بود چه می‌کرد؟ مورینیو چه می‌کرد؟ فلانی و فلانی چه می‌کردند؟ … قهرمانها در زندگی من بسیار به دادم رسیدند. کمک کردند قوی باشم، معقول باشم، شکستها را پشت سر بگذارم، دوباره بلند بشوم. همه چیزم را از قهرمانهایم دارم (و دررأس همه قهرمانها، پدرم).

ولی این قهرمانها شکست ناپذیر نیستند. آنها هم دقیقاً مثل ما آدم عادی‌ها شکست می‌خوردند و حتی رفتارهای ناخوشایند بروز می‌دهند. یک خط را تصور کنید با نوسانهای کوچک بالا و پایین. یک خط دیگر منطبق با آن را هم تصور کنید که همین نوسانها را با شدت بیشتر دارد یعنی اوج آن بالاتر و فرود (حضیض) آن هم پایینتر است. این دومی قهرمانهای ما هستند. دستاوردهایشان بزرگتر از ماست و شکستهایشان هم بزرگتر از ما. فضایلشون از ما پررنگتر است و در عین حال بدیهای اخلاقیشون هم بیشتر توی چشم می‌زنه. کیه که رفتار علی دایی را در مربیگری قبول داشته باشه و توجیه کنه؟ منی که عاشقشم هم اعتراف می‌کنم که رفتارهای پرخاشگرانه و بهانه‌جویی‌های او بعد از شکست را دوست ندارم. ولی این چیزی از قهرمان من کم نمی‌کنه. بدون بدیهای بزرگ (فرودهای پررنگ)، اون دستاوردهای بزرگ (اوجهای بلند) هم پدید نمی‌آمدند. قهرمانهای دیگر را به خاطر بیاورید، کدامیکیشون رفتارهای پررنگ ناپسند نداشتند؟

اما درباره مورینیو. من او را می‌ستایم به خاطر آنچه به دست آورد. او مترجم بابی رابسون بود. یک مترجم ساده. یعنی هیچ! ولی او خودش را به سقف مربیگری دنیا رساند. چه راهی طی کرد؟ بخشی از اون راه همینی بود که او را آقای خاص کرد. شاید آقای خاص بدون اون رفتارهای خاص که بدنامش هم کرد اینطور قله‌های موفقیت را طی نمی‌کرد! شاید برای هر یک از ما هم فقط یک راه باشه برای بالاترین پتانسیلمون و اون راه هم خوشایندمون نباشه. ما کدوم رو انتخاب می‌کنیم؟ مورینیو راهی را انتخاب کرد که به رغم بدنامیهایش او را مورینیوی کبیر کرد. با دو قهرمانی لیگ اروپا با پورتو و اینتر و چندین نزدیک شدن به قهرمانی. با بالاترین دستمزد دنیای فوتبال. اگر می‌خواست به خوشایند ما و به معیارهای اخلاقی و رفتاری ما عمل کنه احتمالاً هنوز یک فرد ناشناس بود ولی او معیارهای خودش را پیش گرفت و شد مورینیو.
مورینیو هنوز هم قهرمان است. مگه قهرمان را به خاطر اخراج شدنش از قهرمانی می اندازند؟ مگه رستم دستان ما بارها و بارها شکست نخورد؟ مگه سهراب و اسفندیار رستم را تحقیر نکردند؟ ولی او هنوز رستمِ قهرمان ماست. مگه علی دایی با اخراج از تیم ملی و پرسپولیس از قهرمانی افتاد؟ این علی دایی است که هرجا می‌ره روح قهرمانی را با خودش می‌بره (به صبای قم نگاه کنید که با کلی بازیکن پیر و پاتال رسیده سوم لیگ و بجز باخت امروزش به استقلال پشت سر هم از پس این همه تیم خوب برآمده. به علی دایی یک گله گوسفند هم بدهند از آنها لشکر شیر می‌سازه، چون روح قهرمانی را با خودش همراه می‌بره). مورینیو بار اول که از چلسی اخراج شد نابود شد؟ نه، رفت تیمی حتی بزرگتر یعنی رئال مادرید. رفت به جنگ در سخت‌ترین میدان نبرد ممکن. جایی که بارسلونا در دوران اوجش بود. مورینیو می‌توانست برود لیگ دیگری که آسانتر باشد و مقامها را درو کند، ولی سخت‌ترین لیگ را انتخاب کرد. جنگید و شکست خورد. دوباره شکست خورد، ولی باز هم مورینیوی کبیر ماند و محبوب. دوباره برگشت به چلسی و قهرمانی لیگ برتر را کسب کرد. حالا به دلیل ناکامی‌های پیاپی داخلی اخراج می‌شه. این یعنی «هِی داتیس برو تیم مورینیو را ببین ته جدوله؟»
برای من قهرمانها هنگام ناکامی‌شان ستودنی‌تر از هر وقت دیگرند! قهرمانی که هی می‌بره چیزی برای یاد دادن نداره. من عاشق قهرمانها هنگام باخت هستم. اینکه چطور رفتار می‌کنند. اینکه پدرم چطور هنگام سخت‌ترین روزهای آغاز جنگ و از دست دادن همه‌چیز، خانواده‌اش را به کول کشید و فقط همراه با یک آلبوم خاطرات برد به جایی امن و زندگی تازه را ساخت. اینکه علی دایی چطور بعد از جام جهانی ۲۰۰۶ که دین و دنیا و آسمان و زمین برعلیهش بودند جنگید و با سایپای بی‌ادعا شد قهرمان ایران، درحالیکه همان مردم ناسپاس یک سال تمام حتی یک گل هم از آن همه مهاجم پرادعایی که مدعی جانشینیش را داشتند ندیدند تا اینکه بعد از یک سال همه با هم باز هم در آزادی فریاد بزنند «علی دایی». اینکه مورینیو اکنون و بعد از باخت چطور می‌ره در جبهه‌ای دیگر تا از نو بسازه تیم مدعی لیگ قهرمانان را، و با هر تیمی که باشه اون تیم مدعی است، چون مورینیو را بالای سر خود داره.
از قهرمانها اینها را یاد می‌گیریم. قهرمانها ذخیره‌های روزهای سخت ما هستند. وقتی دنیا علیه ماست و ما کم می‌آوریم، فقط تکیه بر قهرمانهایمان به ما راه رفتار درست را نشان می‌دهد. آنها همان صدایی هستند که می‌گویند: «کم نیار و پیش برو. برای ما هزار بار بدتر از این هم اتفاق افتاده. ما را ببین. ما نمونه زنده هستیم.»

سخن کوتاه کنم. قهرمانها زیاد شکست می‌خورند و من عاشق قهرمانها در روز شکست خوردنشون هستم. از امروز دوباره می‌رم تو فاز تعقیب مورینیو. هر جا که می‌ره، هر کاری که می‌کنه، هر پیشنهادی را که بررسی می‌کنه و اینکه چطور تیم قهرمان آینده اروپا را می‌سازه. می‌خواهید ببینید یک قهرمان چطور ساخته می‌شه؟ تماشا کنید!

ضمناً خبر خوب اینه که گاس هیدینگِ محبوب جانشین خوزه مورینیو شد! واقعاً چه انتخاب شایسته‌ای. چلسی ۲۰۰۹ زیر نظر گاس هیدینگ قهرمان بی‌شک و تردید لیگ قهرمانان بود. بی‌هیچ تردیدی. هر منصفی می‌تواند ماجرای بازی بارسلونا را قضاوت کند (آن روز آغاز از چشمِ من افتادن بارسلونا بود). البته فوتبال بازی بی‌عدالتی‌هاست و شکایتی ندارم ولی داغ آن بی‌عدالتی هنوز بر سینه‌ام است. گاس هیدینگ می‌تواند امیدوارمان کند به بازیهای زیبا و تکرار قهرمانی در اروپا.
تماشا کنیم قهرمانهایمان را و لذت ببریم از برد و باختشان. از من به شما نصیحت، بیشتر دقت کنید به واکنش به باختشان