نگاه ایرانی به انتخابات دانمارک
توضیح لازم: این مطلب را با مخاطب هدف دوستان ایرانی ساکن در دانمارک و در صفحه اجتماعیم در فیسبوک و گوگل پلاس نوشتم، ولی با توجه به محتوای آن در صفحه وبسایت شخصیام هم منتشرش میکنم.
دو نفر از دوستان اینجایی ازم خواستند که درباره انتخابات اخیر دانمارک نظرم بدهم. یکیشون پیام فرستاد که من در جریان انتخابات نیستم ولی اینجا همه خارجیها سخت نگرانند و میگویند اوضاع بدی در پیش است. تو که در جریانی لطفاً تحلیل کن. با سپاس بسیار زیاد از این دوستان که شرمندهام کردهاند، بهشون قول دادم که یک مطلب جامع مینویسم، ولی راستش رو بخواهید از وقتی که نشستم مطالب صفحههای فارسیزبان دانمارک را خواندم دچار چنان وحشت و تشویشی از ابراز نظر شدهام که ناگزیرم قولم را در نوشتن یک تحلیل به صورت عمومی پس بگیرم!
از دیروز نشستم و بعد از یک هفته به شدت پرمشغله، آرام و آسوده و خوش و خرم اومدم تو فیسبوک که ببینم درباره انتخابات چی میگویند مردم و ایده و دیدگاه نویی میبینم یا نه. ولی شوکه شدم از حجم مباحث و قطبی بودن نظرات در میان ایرانیان ساکن این کشور! یعنی با قاطعیت میگم که بین خود دانمارکیها و احزاب و طرفدارانشون اصلاً این دعوا و مرافعهای که میان ایرانیان درگرفته وجود نداره! اصلاًها!!!! بیایید و ببینید چه خبره! یک گروه از کسانی که طرفدار بلوک آبی هستند قرمزها را کمونیست و مفتخور میخوانند و گروه دیگری از طرفداران قرمزها هم آبیها را به مرفه، خر از پل گشته، خود گمکرده، جاسوس (به جون خودم! میتونم آدرس بدهم) و …. متهم میکنند. گروه زیادی از سیاستهای ضدخارجی بلوک آبی سخت هراسانند و اصلاً میگویند که باید دانمارک را ترک کنیم و بریم یک کشور دیگه مثل کانادا و انگلیس و استرالیا، یا اصلاً برگردیم ایران که حداقل توی کشور خودمون خارجی تلقی نشویم، یک گروه دیگه هم دفاع میکنند که با اومدن این دولت اتفاقاً احترام خارجیها بیشتر میشه چون مهاجرانی که کار نمیکنند و با کمک دولت دارند زندگی میکنند ناگزیر میشوند بروند کار کنند و سربار جامعه نباشند. یک سری تحلیلها که دیگه اساساً فکانداز بود و دقایقی چند مسحور و مبهوت نظر و ناظر و نظردهنده و منظور و … بودم! یکی مخالفین آبیها را با اتحاد سرخ و سیاه یکی دانسته بود و گفته بود فقط کمونیستها و مذهبیون افراطی طرفدار قرمزها هستند! یکی دیگه جواب داده بود که ایشالله شمایی که طرفدار آبیها هستید را با قایق بفرستند یونان و از اونجا پیاده از کوه و کمر برگردانند ایران تا بفهمید یعنی چی! یکی دیگه نوشته که «قرمزها مهاجران گرینکارتی رو دشمن سوسیالیسم میدونن!!!!» (البرز این نوشته را نشونم داد) 🙂 وای …. یعنی گاهی لطفی که در خواندن نظرات دوستان در صفحههای اجتماعی هست را در هیچ مقاله و نوشتهای نمیبینم! بس که شیرینند.
تجربه جدید من از این انتخابات این بود که ما به شدت سیاستزده شدهایم. حتی در یک کشور دیگه با این همه تفاوت هم که زندگی میکنیم باز هم هنگام انتخابات به سنت تاریخیمان اوضاع را دوقطبی میکنیم و هیجان شدید صفر تا صدی برمان عارض میشود! دوست دارم یک پاراگراف از نوشته بهزاد شریف نقل کنم که خیلی دلچسب بود برایم: “یکی از ویژگیهای دهه شصتی بودن اینه که تمام انتخابات دنیا از ایران و عراق و آمریکا گرفته تا نیوزیلند و استرالیا و کانادا، چه مجلس و شهرداری، چه ریاست جمهوری و خبرگان و سنا رو باید هر روز دنبال کرد. چون یه تاثیر خفنی تو زندگیمون میذاره. یعنی من مطمئنم اگه بررسی کنن، نتایج انتخابات صنف اتوبوسرانی جزیره گوام یک رابطه معنی داری در حد ۹۹ درصد با سرنوشت ما داره. تنها جایی که فکرش رو هم نمیکردم که دنبال کنم این انتخابات دانمارک بود ….” این نوشته بهزاد جداً شرح حال ما شده و این که در تحلیلهایمان از انتخابات این کشور هم به شدت داریم قطبی نگاه میکنیم. گروهی چمدانهایشان را بستهاند که بروند، یکی دیگه تحلیل کرده که الان از هر پنج دانمارکی یکی از ما متنفره (!!!!!)، یکی دیگه داره بشکن میزنه که مالیاتهامون از فردا کم میشه … این حجم و شدت قطبی شدن را من در خود دانمارکیهای شرکتکننده در انتخابات ندیدم!
در این انتخابات، به اقتضای شغل و رشته تحصیلیم و علاقهام به درک جامعه جدید، به یکی از نامزدها کمکهای کوچکی کردم و در کارزار تبلیغات رسانهای او نظراتی دادم و اموری را پیش بردم. همین هم باعث شد که خوب در جریان این انتخابات قرار بگیرم، احزاب و سیاستهایشان را بشناسم و تحلیل کنم، اخبار و مناظرهها را تماشا کنم، مطالب روزنامهها و تلویزیون و نظرات مردم را پیگیری کنم و با این جامعه بهتر آشنا بشوم. به ویژه اینکه در گردهماییهای تصمیمگیری هم دعوت شدم و نیز جشن پیروزی و رأیشماری و این جور موارد. همه اینها باعث شد که تا حد بالایی برای یک خارجی تقریبا تازه وارد با صحنه سیاسی کشور آشنا بشوم و با برخی از افراد حرفهای عرصه انتخابات هم تبادل نظر داشته باشم. آنچه که دیدم سطح متعادلتری از اختلاف نظرها بود و اصلاً این حملههای شدید که اینجا در صفحههای اجتماعی میبینم در میان خود رأیدهندگان و دانمارکیها وجود نداشته و ندارد. اوج چیزی که دیدم انتشار صفحههای «دنسک فولکه پارتی نماینده من نیست» توسط دانشجویان دانمارکیم است و این که اعلام کنند سیاستهای خارجیستیز این حزب را حمایت نمیکنند.
حالا این وسط دیگه مگه من جرأت میکنم نظر بدهم؟ مگه من از جونم سیر شدهام؟ کافیه یک نظر بدهم در طرفداری یا مخالفت با یک گروه! دیگه خر بیار و باقالی بار کن! همین الانش به خاطر کمک به یکی از احزاب آبی کلی مورد لعن و نفرین چند تا از دوستان هستم. یکشون که میگه «همون یک کرسی اضافی را تو باعث شدی! خدا ازت نگذره. حلالت نمیکنم! 🙂 » وسط جشن اون حزب هم تلویزیون چند لحظه نشونم داده، یکی از دوستان که دیده بود همونجا بهم زنگ زد و با جدیت گفت «خوشحالی؟ وقتی با بیل انداختندت تو دریا و شناکنان خودت را رسوندی ایران اون موقع جشن و پایکوبیت رو میبینیم!» 🙂 ولم کنید آقا! بگذارید زندگیمون رو بکنیم! هرکی نظرم را میخواهد زنگ بزند تا دم گوشش خصوصی بگویم 🙂
فقط یک تحلیل خوشبینانه، به اقتضای خوشبینی همیشگیام:
آقایان، خانمها، برادران، خواهران، عزیزانِ دل. اول از همه این که در این کشور بدون توافق احزاب هیچ تغییری در قانون اجرا نمیشه. هنوز حزب سوسیال دموکرات بزرگترین حزب است و تازه ۳ تا کرسی هم اضافه کرد (در واقع پیروز انتخابات بود و عملکرد بسیار عالیای داشت، ولی سایر احزاب همپیمانش ضعیف عمل کردند. برعکس آن هم حزب ونستقاست که نخست وزیری را برده ولی ۱۳ کرسی را از دست داده و به سومین حزب تنزل کرده). در اتخاذ سیاستها چه درباره مهاجران، چه درباره کمکها و مخارج و مالیاتها، چه درباره پیوستگی با اروپا و سایر موارد همه حزبها باید با هم به توافق برسند (البته که در نوع اجرا تغییراتی خواهیم داشت و مثلاً احتمالاً شرایط دیدار خانوادههایمان کمی دشوارتر خواهد شد یا در امور اجرایی اقامتیمان دشواری بیشتری خواهیم داشت). بلوک آبی کلاً با یک کرسی بیشتر برد، اون هم با یک ائتلاف بسیار شکننده که من همین الان پیشبینی میکنم دیر نپاید و با انتخابات زودرس مواجه بشیم. هنوز هیچ نشده حزب محافظهکار (که خیلی هم نظراتش با من سازگار است) اعلام کرده با سیاستهای دنسک فولکه پارتی موافق نیست و حاضر نیست در کابینه وزیر داشته باشد؛ لارس لوگ قاسموسن هم با سرافکندگی نخست وزیر شده چون حزبش شکست سختی خورده و مدیون دنسک فولکه پارتیای است که با کرسیهای بیشتر حق نخستوزیری را بهش اعطا میکنه و در نتیجه ناگزیر است از سیاستهای آنها پیروی کند؛ نسبت به اقتصاد در بلوک آبی نگرشهای خیلی واگراتری دیده میشود به حدی که گاهی متضاد هم هستند و … . ضمناً این را هم حساب کنید که دنسک فولکه پارتی که شده بزرگترین حزب در بلوک آبی گفته آماده نیست دولت تشکیل بده و فقط میخواهد در قانونگذاری فعالیت کند، چون واقعاً میداند که دولت تشکیل دادن برای یک حزب ایدئولوژیک و آرمانگرا یعنی روبهرو شدن با واقعیت و اجبار از عدول از آرمانهای شیک و در نتیجه از دست دادن اعتبار (البته آفرین دارد سیاستشان که علنی هم ابراز کردهاند. وعدههایی که دادهاند به اقتصاد فشار زیادی میآورد و عملی نیست. به همین خاطر هم دولت را دست نمیگیرند تا مسئولیت گردن یکی دیگه باشه و خودشون در جایگاه منتقد همیشگی بمانند). همه اینها در کنار هم نشان میدهد که چندان چیزی عوض نشده. دور قبل قرمزها فقط با یک کرسی اضافه بردند، این دور هم آبیها با یک کرسی اضافه. تعادل برقرار است.
این ریسک را میکنم که بگویم برخلاف نظر گروهی از دوستان که حق آب و گل برای خودشون قائلند، من خودم را اینجا یک مهمان میدانم و مشکلی هم با انتخاب مردم دانمارک نداشته و ندارم. امیدوارم این دانمارک همینطور دوستداشتنی و زیبا باقی بماند و اگر به هردلیلی هم ما به زندگی در آن ادامه ندادیم، در آینده بتوانیم دوباره بهش سفر کنیم و از یادآوری خاطراتمان با این مردم خوب لذت ببریم. از این مدت زندگی در دوره نخست وزیری خانم هله تورنینگ اشمیت بسیار لذت بردم، بیایید امیدوار باشیم زندگی در دوره لارس لوگ قاسموسن حتی بهتر هم باشد.
برای من که به طور موقت در این کشور مهمانم، اینها فرصتهای خوبی هستند که بیاموزم و اگر روزی فرصت شد، آموختههایم را در زمینه رشته تخصصیم در کشور خودم به کار بگیرم. شاید در یکی از روزهای آینده آنچه از انتخابات آموختم و تکنیکهای رسانهای را در وبسایتم بنویسم به عنوان انتقال تجربه. حالش را هم نداشتم که دیگه هیچ! 🙂